رامین مظهر
...
نقاش مست بود که یک زن کشیده شد
هر جا که دست بود به دامن کشیده شد
در خانه خانه جنگ میانِ برادران
در خانه خانه نقشهی کشتن کشیده شد
نیزه به چشم روشن اسفندیار خورد
خط روی خوابهای تهمتن کشیده شد
این زن اگر چه ناز، چه اندازه سنگ بود ...
آیینهها به حال شکستن کشیده شد
جغرافیای نصف جهان را بههم زدی
از خاطر تو سنگر و دشمن کشیده شد
آنسوی میز تو، که پری از غرور و ناز
اینسوی میز، عاجزیِ من کشیده شد
ما از کسی نخواسته بودیم، پای ما
در امتداد حادثه جبراً کشیده شد
با دستهای خالی و با شعرهای پوچ
من عاشقت شدم نرسیدن کشیده شد