مقلد
جهانگیر ضمیری
...
خورشید اگر مقلّدِ روی تو میشود
پنهان به زیرِ سایهی موی تو میشود
هر مشتِ خاکِ زیرِ قدمهای نازِ تو
گُل گر شود به نکهتوبوی تو میشود
خود را به سنگ موج سراسیمه میزند
شاید مصابِ خنده و خوی تو میشود
پُر میشود ز جامِ بلورینِ آفتاب
چشمی که چون پیاله به سوی تو میشود