
ذوق کرشمه
یحیا جواهری
کو چراغی که بجوییم دلِ گمشده را
کیست پیدا کند آن شهر شبیخون زده را ؟
هر چه را میشکنی این تو و این سنگ، ولی
مشکن خاطرِ این خلقِ بهجان آمده را
قصر افراشته با خشت طلا مال شما
بگذارید به ما کلبهی آتش زده را
محتسب! دُره و شلاق تو باطل نکند»
جشن جمشیدی نوروز و بهار «سده» را
این فقط ذوق کرشمه است «کرشنا» میگفت:
بُت، خدا نیست مبوسید درِ بتکده را