شهیر داریوش
...
من یک شناسنامهی بیارزش در سرزمین رو به فروپاشی
زخمی و ناتوان و سرافکنده با یک یقین رو به فروپاشی...
واماندن و غرور به واماندن، افتادن و غرور به افتادن
چون کودکان گرفتهام از کنج یک آستین رو به فروپاشی
مرده در اندرون من انسان و پوسیده در نهاد من آزادی
من بازماندهی پدرم آدم، تنها جنین رو به فروپاشی
آیینه بودم آه ولی روی یک گرگ روی صورت من افتاد
گرگی که سرسپردهی ایمان شد، ایمان به دین رو به فروپاشی
صد خانه را به خاک فرو خوردم اما هنوز مشغلهام این که
کاخی هزارخانه بیابم در خلد برین رو به فروپاشی
یک عمر رو به قبله خطا کردن با گریه و فریب دعا کردن
در حیرتم که سجده چه میخواهد از این جبین رو به فروپاشی؟
من آیه آیه درخور نفرینم، من تکه تکه درخور سوزاندن
فرمانروای مملکتی ویران در پشت زین رو به فروپاشی
از ما به یادگار نمیماند جز خاطرات وحشت و ویرانی
جز ملتی دو دست به پیشانی جز سرزمین رو به فروپاشی