احمد ضیا رفعت
...
ای از همه، خاموشترین، با تو موافق
آواز شوی، نیست طنین با تو موافق ...
در خاک مگر یک نفس آرام بگیری
آن نیز اگر بود زمین با تو موافق
از کعبه روی، هست قدم با تو مخالف
گر سجده کنی، نیست جبین با تو موافق
گیرم شدی انگشتری ملکِ سلیمان
شاید نشود هیچ نگین با تو موافق
خوب است که از دایرهی هر دو برآیی
حالا که نه کفر است، نه دین با تو موافق
گفتم مکن این قدر ستم، گفت که هستم
با هر چه بخواهی، بهجز این، با تو موافق