فضلالله زرکوب
...
بیتی بخوان به وزن مفاعیل فاعلات
تا خم شود به پای تو پشت معلقات...
دیدم چو چشمهای تو را؛ یافتم که چیست
شأن نزول آیهی «لا تقرَبوالصلات»
بیهوده است دغدغهی برزخ و صراط
وقتی به دست توست کلید محرمات
دیگر به نوح و خضر و مسیحا مرا چهکار؟
گر بر لبم رسد لبت؛ ای چشمهی حیات!
خوبان اگر چه بیش و کم از جنس شکَّرند
اما تویی زلالترین شاخهی نبات
من دشتِ داغِ داغِ نیاز و تو ابر لطف
انصاف نیست منع لب تشنه از فرات
بیتوته با رفیق موافق چه نعمتی است
البته با لطایفِ لبخند و طیبات
ای بیقرار مثل نسیم سحر! دگر
بر من نمانده طاقت آرامش و ثبات
دلخور نیَم که زلزله میافکنی به هند
دلواپسم ز سیل عرقهای سومنات
در نزد ماست؛ شاهکلید درِ بهشت
زین لب دعای خیر و از آن نوشلب؛ زکات
ای قند پارسی! ز کجا آمدی؟ بگو
شیراز، توس، بلخ، سمرقند یا هرات؟