کمین و مراقبه
کمین، در لغت به معنی پنهان شدن به قصد شکار است. اما معنی واقعی آن فقط پنهان شدن نیست. بلکه نوعی مراقبه است. همان گونه که در فرهنگ های فارسی آمده، در «کمین بودن» یعنی : «در جایی مراقب دشمن و یا صید بودن است». این یعنی همان مراقبه و تمرکز کامل بر شکار و یا دشمن. اگر نحوه شکار شیر و یا گربه را در فیلم ها دیده باشید، می بینید چنان به شکار تمرکز یافته اند که گویی همه وجودشان غرق در موضوع شکار است. گاه حتی محرک های خارجی نیز آنها را از کارشان باز می دارند. ساعت ها چشم به دشمن و یا شکار دوخته اند و حرکتی و جنبشی از آنان دیده نمی شود و حتی ممکن است دشمن دیگری را در کنار خود حس نکنند. این یعنی همان تمرکزی که مورد نظر مولوی و عارفان است. برای پی بردن به خدعه های نفس و شکار آن باید چنین بود. باید با تمام وجود مراقب آن بود. برای صید و نابودی آن باید همواره چون شیر در کمین بود و او را «درربود». فقط با این تلاش مستمر و تمرکز و مراقبه مداوم اندیشه انسانی است که می توان شیطان درون را شناخت و با او به ستیز پرداخت. مولوی از آوردن این کلمه «کمین» همین نظر را دارد
از سویی دیگر کار فطری اندیشه انسانی (شیر) که اشرف مخلوقات است (همان طور که شیر سلطان حیوانات است) شکار نخجيران است. اما گاه رو به سقوط دارد. اندیشه انسانی آفریده شده است تا با یاری آدم درون، با نفس و شیطان خود ستیز کند. او، هم صحنه نبرد است و هم عامل آن.
مولوی در آغاز این داستان می گوید : اندیشه انسانی در کمین می نشیند و عوامل نفس را شکار می کند. این عوامل نفس کدامند؟ همین ها که مقابل تکامل انسان ایستاده اند و مانع حرکت تکاملی او می شوند. همین منیت ها، خشم ها، همین چنگ و دندان نشان دادن انسان به انسان، همین حرص زدن های ویرانگر انسان ها در ارضای افراطی غرایز و انگیزه ها، خور و خواب و خشم و شهوت، کسب بی رویه و نامتعادل مقام و شهرت و زر و زور و هزاران نوع از این دست عوامل و همکاران نفس که جان انسان را آلوده به پلشتی می کنند. این عوامل همان نخجيرانند که در آن وادی خوش وجود انسان می چرند و فربه می شوند و در پی این هستند که شیر وجود ما (اندیشه انسانی) را به بیراهه بکشانند. اما شیر قدرتمند است، جسور است، بی باک است و در سایه همین ویژگی ها است که «آزاد» است. به هر جای از صحرا که بخواهد می تواند برود، هر که را که بخواهد می تواند در پنجه قدرت خود بگیرد و نابودش کند. و این «آزادی» مطابق میل حیوانات شکاری (نفس) نیست. اگر می شد شیر کمی مقید باشد، اگر می شد او را محدود کرد، بسیاری از مشکلات نخجيران حل می شد. اما اندیشه انسانی به یاری آدم درون خود عوامل نفس (نخجيران ) را در خود می کشد. اراده خود را برای سرکوبی این اميال به کار می گیرد. در کمین می نشیند و شکارشان می کند. این است که نخجیران از او به تنگ می آیند و «حیله» می کنند و می آیند پیش شیر : «که از وظیفه ما تو را داریم سیر»
حیله کردند آمدند ایشان به شير
کز وظیفه ما تو را داریم سیر
جز وظیفه در پی صیدی میا
تا نگردد تلخ بر ما این گیا
(دفتر اول 902)
مهدی سیاح زاده/و چنین گفت مولوی/ص 353 و 354 و 355