مــــرغ گلـــــزار امیدم آشیــــان گـم کرده ام
محملی از اشـــک بودم، ساربان گم کرده ام
خانه بر دوش و چو لیلی شهره بازار عشق
در میان مــــــردمان نام و نشان گم کرده ام
نالـــه ام از بنــــد بند نی گــــــذرکردم ولی
در ضلال غـــربت دل، نیستان گم کرده ام
بلبلــــــی افســـرده ام آزرده از هجران گل
در چمن بوی و صاف ارغوان گم کرده ام
جستجــــو دارم میـــــان کعبـــه آئینـــه ها
شمع جان را در نمــاز عارفان گم کرده ام
در نگارستان ذهنم صد هـزاران نقش بود
رنگ عشقم را میان نقش جان گم کرده ام
حمیده حسینی