می روم چون سایهای تنها نمیدانم کجا
خویش را گم کردهام اما نمیدانم کجا
سایه آشفتگیها از سر دل کم مباد
ساحلی ایمنتر از دریا نمیدانم کجا
تن به صحرا میدهد دریا نمیدانم چرا؟
دل به دریا میزند صحرا نمیدانم کجا
باقی در ادامه ی مطلب.............
با من امشب خلسه یاد کدامین اشناست؟
روزگاری دیدهام او را نمیدانم کجا
دیدمش در کوچه ساران غبار آلود وهم
او نمیدانم که بود آنجا نمیدانم کجا
مرغ آمین شعله سر داد این زمان افکنده اند
آتشی در خرمن نیما نمیدانم کجا
آنقدر رفتم که حتی سایهام از پا فتاد
مانده بر جا در پایم تا نمیدانم کجا
محمد علی بهمنی