loading...

بشنو از نی . . .

  شیر شب آمد مرا وقت غریدن است گه کار و هنگام گردیدن است به من تنگ کرده جهان جای را از این بیشه بیرون کشم پای را حرام است خواببر آرم تن زردگون زین مغاک بغرم بغریدنی هول

شیر


 

شیر

شب آمد مرا وقت غریدن است
 گه کار و هنگام گردیدن است
 به من تنگ کرده جهان جای را
 از این بیشه بیرون کشم پای را
 حرام است خواب
بر آرم تن زردگون زین مغاک
 بغرم بغریدنی هولناک
که ریزد ز هم کوهساران همه
 بلرزد تن جویباران همه
 نگردند شاد 

 

باقی در ادامه ی مطلب.........


 نگویند تا شیر خوابیده است
 دو چشم وی امشب نتابیده است
 بترسیده است از خیال ستیز
نهاده ز هنگامه پا در گریز
 نهم پای پیش
منم شیر ،‌سلطان جانوران
 سر دفتر خیل جنگ آوران
 که تا مادرم در زمانه بزاد
 بغرید و غریدنم یاد داد
 نه نالیدنم
 بپا خاست ،‌برخاستم در زمن
 ز جا جست ، جستم چو او نیز من
 خرامید سنگین ، به دنبال او
بیاموختم از وی احوال او
 خرامان شدم
 برون کردم این چنگ فولاد را
 که آماده ام روز بیداد را
 درخشید چشم غضبناک من
گواهی بداد از دل پاک من
 که تا من منم
 به وحشت بر خصم ننهم قدم
 نیاید مرا پشت و کوپال، خم
مرا مادر مهربان از خرد
 چو می خواست بی باک بار آورد
 ز خود دور ساخت
 رها کرد تا یکه تازی کنم
 سرافرازم و سرفرازی کنم
 نبوده به هنگام طوفان و برف
به سر بر مرا بند و دیوار و سقف
 بدین گونه نیز
 نبوده ست هنگام حمله وری
 به سر بر مرا یاوری ، مادری
 دلیر اندر این سان چو تنها شدم
 همه جای قهار و یکتا شدم
شدم نره شیر
 مرا طعمه هر جا که اید به دست
 مرا خواب آن جا که میل من است
 پس آرامگاهم به هر بیشه ای
 ز کید خسانم نه اندیشه ای
 چه اندیشه ای ست ؟
بلرزند از روز بیداد من
 بترسند از چنگ فولاد من
 نه آبم نه آتش نه کوه از عتاب
 که بس بدترم ز آتش و کوه و آب
 کجا رفت خصم ؟
عدو کیست با من ستیزد همی ؟
 ظفر چیست کز من گریزد همی ؟
 جهان آفرین چون بسی سهم داد
 ظفر در سر پنجه ی من نهاد
 وزان شأن داد
روم زین گذر اندکی پیشتر
ببینم چه می آدم در نظر
 اگر بگذرم از میان دره
 ببینم همه چیز ها یکسره
ولی بهتر آنک
 از این ره شوم ، گرچه تاریک هست
 همه خارزار است و باریک هست
ز تاریکیم بس خوش اید همی
 که تا وقت کین از نظرها کمی
 بمانم نهان
 کنون آمدم تا که از بیم من
 بلغزد جهان و زمین و زمن
 به سوراخ هاشان ،عیان هم نهان
 بلرزد تن سست جانوران
 از آشوب من
 چه جای است اینجا که دیوارش هست
 همه سستی و لحن بیمارش هست ؟
 چه می بینم این سان کزین زمزمه
 ز روباه گویی رمه در رمه
 خر اندر خر است
 صدای سگ است و صدای خروس
 بپاش از هم پرده ی آبنوس
 که در پیش شیری چه ها می چرند
 که این نعمت تو که ها می خورند ؟
 روا باشد این
 که شیری گرسنه چو خسبیده است
 بیابد به هر چیز روباه دست ؟
چو شد گوهرم پاک و همت بلند
 بباید پی رزق باشم نژند ؟
 بباید که من
 ز بی جفتی خویش تنها بسی
 بگردم به شب کوه و صحرا بسی ؟
 بباید به دل خون خود خوردنم
 وزین درد ناگفته مردنم ؟
 چه تقدیر بود ؟
 چرا ماند پس زنده شیر دلیر
که کنون بر آرد در این غم نفیر ؟
 چرا خیره سر مرگ از او رو بتافت
 درین ره مگر بیشه اش را نیافت
 کز او دور شد ؟
چرا بشنوم ناله های ستیز
 که خود نشنود چرخ دورینه نیز
که ریزد چنین خون سپهر برین
 چرا خون نریزم ؟ مرا همچنین
سپهر آفرید
از این سایه پروردگان مرغ ها
بدرم اگر ،‌گردم از غم رها
صداشان مرا خیره دارد همی
 خیال مرا تیره دارد همی
 در این زیر سقف
یکی مشت مخلوق حیله گرند
همه چاپلوسان خیره سرند
 رسانند اگر چند پنهان ضرر
 نه ماده اند اینان و نه نیز نر
 همه خفته اند
 همه خفته بی زحمت کار و رنج
بغلتیده بر روی بسیار گنج
نیارند کردن از این ره گذر
 ندارند از حال شیران خبر
چه اند این گروه ؟
ریزم اگر خونشان را به کین
 بریزد اگر خونشان بر زمین
 همان نیز باشم که خود بوده ام
به بیهوده چنگال آلوده ام
 وز این گونه کار
 نگردد در آفاق نامم بلتد
 نگردم به هر جایگاه ارجمند
پس آن به مرا چون از ایشان سرم
 از این بی هنر روبهان بگذرم
 کشم پای پس
از این دم ببخشیدتان شیر نر
 بخوابید ای روبهان بیشتر
 که در رهع دگر یک هماورد نیست
 بجز جانورهای دلسرد نیست
 گه خفتن است
 همه آرزوی محال شما
 به خواب است و در خواب گردد رو
 بخوابید تا بگذرند از نظر
 بنامید آن خواب ها را هنر
 ز بی چارگی
بخوابید ایندم که آلام شیر
 نه دارو پذیرد ز مشتی اسیر
 فکندن هر آن را که در بندگی است

مرا مایه ی ننگ و شرمندگی است

شما بنده اید

 

نیما یوشیج

بشنو از نی بازدید : 114 پنجشنبه 05 دي 1392 زمان : 5:25 نظرات (0)
ارسال نظر برای این مطلب

نام
ایمیل (منتشر نمی‌شود)
وبسایت
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B :S
کد امنیتی
رفرش
کد امنیتی
نظر خصوصی
مشخصات شما ذخیره شود ؟ [حذف مشخصات] [شکلک ها]
درباره ما
Profile Pic
گرچه افکارت صدای شیشه است
بهر فرهاد زمان این تیشه است
حرکت حافظ صفت در پای توست
آذرخش تند در رویای توست
کاش این رویای تو احیا شود
تا صدای ما از آن بالا شود
شاید این بهترین سر آغاز کار مان باشد که شفیق اوبه تبار را با شعری که بمناسبت نشرنخستین شماره از فصلنامه الکترونیکی ادبی هنری و فرهنگی ( بشنو از نی ) با خود داشته باشیم،باید یادآور شوم که نام این نشریه از بین بیش از یک صد نامی انتخاب شده است که از طریق فضای مجازی فیس بوک برای مان مواصلت ورزید و شفیق اوبه تبار چندین نام را از طریق پیامک برای مان ارسال داشت نام انتخابی بشنو از نی و شعر بالا را هم به مناسبت چاپ نخستین شماره برای من فرستاد،و اما آغاز کار : من به عنوان شاگرد ادبیات همیشه جای خالی یک نشریه ادبی را پیرامون خودم احساس میکردم و این احساس خلاء وادارم نمود به نشر یک چنین نشریه ای . جادارد از همه کسانی که با من ابراز همکاری نموده اند خالصانه سپاسگزاری کنم.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • صفحات جداگانه
    دانلود آهنگ

    در این قسمت لینک مستقیم  دانلود آهنگ های زیبا را برای شما در نظر گرفته ایم.

    برای دانلود آهنگ های بیشتر ابتدا عضو شوید.


    برای دیدن آهنگی از خسرو فدا کلیک کنید 

    برای دانلود این آهنگ کلیک کنید 

    برای دیدن دکلمه خیلی زیبای شعری از مژگان ساغر کلیک کنید 

    دانلود دکلمه شعر جنون با صدای مژگان ساغر کلیک کنید 

    دانلود دکلمه شعر از مژگان ساغر با کیفیت خیلی عالی کلیک کنید 

    دانلود کلپ جالب از احسان خواجه امیری کلیک کنید 


    آمار سایت
  • کل مطالب : 1227
  • کل نظرات : 118
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 44
  • بازدید امروز : 117
  • باردید دیروز : 115
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 20
  • بازدید هفته : 307
  • بازدید ماه : 2,575
  • بازدید سال : 13,174
  • بازدید کلی : 294,597
  • کدهای اختصاصی
    ------------------------------------------------------------------------------