نجات از فقر
درويشي نزد عباس دوس كه از گدايان مشهور عرب است آمد كه مرا در گدايي تعليمي ده، كه چون به آن عمل كنم تا از فقر و فاقه خلاص شوم.
گفت: پنجه اي از كاغذ بساز و برسينه خود چسبان، و چهل روز در آفتاب برهنه تن سير كن، تا بدنت از تاب آفتاب سياه گردد، بعد از آن بديه جمعي از ابلهان در آي، و در مسجد ايشان سه شب احيا كن، و در شب چهارم وقت سحر فرياد بكش كه خضر عليه السلام را ديدم، و او مرا نظر كرد، و دست مبارك به سينه من نهاد، و چون مردم نزد تو آيند و آن نشانه پنجه بر سينه تو بينند، مريد شوند و خدمتها كنند، او آن حيلت بجاي آورد و يك ديه را مريد خود كرد و مقصود او به حصول پيوست، و از جفاي فقر و فاقه باز رست.