محمد ناصر نصيب
محمد ناصر"نصیب" فرزند محمد حسین طیب زاده در23 دلو سال 1307 هجری،شمسی در قریهً کلاندیار راقـول ولسوالی بهسـود ولایت میدان وردک ديده به جهان گشود. تحصيلات خود را در همانجا سپري نمود وسپس در سـال1325 هجری- شمسی مسوولیت معلمي را در منطقه بـــه دوش گرفت. او در كنار شغل معلمي چندين مكتب را باهمكاري مردم تأسيس نمود ومدت 35 سال از عمر پربارش را در خدمت به اولاد وطن گذراند.
باقی در ادامه ی مطلب...........
محمد ناصر"نصیب" فرزند محمد حسین طیب زاده در23 دلو سال 1307 هجری،شمسی در قریهً کلاندیار راقـول ولسوالی بهسـود ولایت میدان وردک ديده به جهان گشود. تحصيلات خود را در همانجا سپري نمود وسپس در سـال1325 هجری- شمسی مسوولیت معلمي را در منطقه بـــه دوش گرفت. او در كنار شغل معلمي چندين مكتب را باهمكاري مردم تأسيس نمود ومدت 35 سال از عمر پربارش را در خدمت به اولاد وطن گذراند. وي در كنار معلمي شعر نيز مي سرود و سروده هايش از سال1332 به بعد درمطبوعات كشور به نشر مي رسيد. در سال 1345 مجموعه اشعار وي به نام "منتخب اشعار نصيب" اقبال چاپ يافت و درســال1365 ه. ش مجموعه شعر دیگری بنـام "گلهای کهسار" از او به چاپ رسید. همچنان درسال 1370 ه.ش دفتر دیگـری بنام "زمزمه های روستا" کـه شامل دوبیتی هایي از سروده های خود وي و دوبیتی های محلی میباشد به زيور طبع آراسته گرديد.
از ناصر نصيب اشعار زيادي به صورت پراكنده موجود است كه تاكنون به طبع نرسيده اند. كار هاي او در قسمت ادبيات عاميانه ومحلي قابل توجه مي باشد. او درعين حال كه به زبان محلي شعر مي گفت پژوهش هاي قابل ارجي را در اين راستا انجام داده است. بالاخره وي در23 دلو 1381 در سن 74 سالگي زندگي را بدرود گفته و به جاويدانگان پيوست.
التفاتي جانب من هيچ ازان دلدار نيست
عرض حالم را حضورش جرأت اظهار نيست
عزم راسخ پيش گيرم تا كنم ابراز عشق
باز مي بينم كه حالا موقع گفتار نيست
سال ها در آرزوي وصل جانانم گذشت
سوز وساز اين تكلف پار و هم پيرار نيست
شعله افروز است حسن لاله رخسارم چنانك
سينه ام از عشق او جز كوه آتشبار نيست
جلوه هاي دل شكارش شهر را بخشد فروغ
ازهجوم مهر ورزان نوبت ديدار نيست
بسكه آن زيبا نگارم شوخ استغنا شعار
عشوه پرداز است چون او كبك را رفتار نيست
قاصدا! برگوي آن شوخ جفا كردار را
كشتة ناز و ادا را حاجت آزار نيست
آنچه خوبان را سزد جمع است در آن ماهرو
طالع ما بين كمي از لطف برخوردار نيست
آب درچشمم نمي سازد ز اشك لاله گون
زهر هجرانم چشيدن قابل تذكار نيست
تابش حسنش ربوده طاقت و صبرم" نصيب"
درجهان چون عشقبازي پيشة دشوار نيست