ميرزا عبدالغفور غفوري
ميرزا عبدالغفور غفوري كوهستاني فرزند مولوي عبدالشكور مجنون در سال 1273 ه . ش در قرية آفتابچي كوهستان ديده به جهان گشود. علوم متداوله، رسم الخط، رياضي وهندسه را از پدرش آموخت. صرف ونحو را از نزد ملا محمد نادر آخند يكي از فقها ومشاهير عصر خود فراگرفت وسپس براي ادامة تحصيل عزم هجرت نمود. در سال 1292 ه. ش شامل مدرسة ديني ده يحيي يكي از قراء واحد اداري ده سبز كابل گرديد.
باقی در ادامه ی مطلب.................
ميرزا عبدالغفور غفوري كوهستاني فرزند مولوي عبدالشكور مجنون در سال 1273 ه . ش در قرية آفتابچي كوهستان ديده به جهان گشود. علوم متداوله، رسم الخط، رياضي وهندسه را از پدرش آموخت. صرف ونحو را از نزد ملا محمد نادر آخند يكي از فقها ومشاهير عصر خود فراگرفت وسپس براي ادامة تحصيل عزم هجرت نمود. در سال 1292 ه. ش شامل مدرسة ديني ده يحيي يكي از قراء واحد اداري ده سبز كابل گرديد. معاني، بيان، عروض وفقه را در آن مدرسه به كمال رسانيدو بعد از فراغت به تدريس پرداخت. دري و پشتو را به خوبي مي دانست و با آن مكالمه مي نمود وبر لسان عربي تسلط كامل داشت. او از قريحة شعري بسيار خوب برخوردار بود. شعر را به پختگي مي سرود. مضامين اكثرسروده هاي اورا عرفان ومسايل معنوي و پندي تشكيل مي دهد. در كنار آن، از مسايل اجتماعي نيز دور نمانده است.
سوختم در عشق ليكن آن پري رامم نشد
در ظلال قامتش يك لحظه آرامم نشد
عمر چون آخر شد وهنگام طفلي پس رسيد
حيف كامل يكدمي آغاز وانجامم نشد
دست از رشك رقيبان مي زنم دايم به سر
زانكه از لعل لب او شكرين كامم نشد
پرورش نخل اميدي كردم اندر باغ وصل
رفتم اما با ثمر آن ميوة خامم نشد
شربت ما را چو ساقي ريخت در جام هلال
پر ز دوران فلك در دور مي جامم نشد
سركشي ها كرد چندان تا عنان ازكف ربود
رام من از تيره بختي رخش ايامم نشد
از براي دانة خالش شدم اينجا اسير
مي تپم اما خلاصي حاصل از دامم نشد
ساغر نادان پر از شهد است و از دانا تهي
حيرتي دارم وليكن رفع اوهامم نشد
تا مرا دل خون نكرد عشقش به شب هاي فراق
نافة باد صبايي پيك پيغمامم نشد
تا زخود بيني نگشتم اي" غفوري" خاك راه
نشر در زير فلك آوازة نامم نشد