آثار مولانا
•مثنوی
از هنگامي كه حضرت مولانا به سرودن مثنوي شريف پرداخته است كلمه مثنوي علم بالغلبه شده است براي اين كتاب. سالها پيش ازين دوستي از من خواست كه درباره شرحي كه بر مثنوي نوشته بود چند كلمه بنويسم. همان جا در حضور او بالبداهه مطلبي نوشتم كه مضمون آنرا درين لحضه بيشتر به ياد ميآورم: مثنوي معنوي حضرت مولانابزرگترين حماسه روحاني بشريت است كه خداوند براي جاودان كردن فرهنگ ايراني آنرا به زبان پارسي هديه كرده است.
اين نكته را كه بعدها چاپ شد هروقت خواندم احساس شادماني كردم كه حقيقتي بر قلم من جاري شده بود بي آنكه در آن لحضه انديشه اي درين باره داشته باشم .حقا كه چنيناست .
مثنوي يكي از بزرگترين يادگارهاي نبوغ بشري است و كتابياست ك هرچه بيشتر خوانده شود تازگيهاي بيشتري از خود نشان ميدهد دهد بر خلاف اغلب آثار ادبي كه با يك بار و دو بار خواندن، انسان از خواندن آنها احساس بي نيازي ميكند.
مثنوي را «به لحاظ صورت و فرم نيز قويترين اثر زبان فارسي به شمار خواهد آورد نه اينكه بگويد معاني بسيار خوبي است اما در شيوه بيان يا صورت داراي ضعف و نقص است. وقتي از درون اين منظومه بنگريد ضعيف ترين و ناهنجارترين ابيات مثنوي مولوي هماهنگ ترين سخناني است كه ميتوان در زبان فارسي جستجو كرد.»
اما اگر كسي به اين نكته رسيده باشد در آنجا پست و بلندي احساس نميكند. مثنوي ساختاری پيچيده و سيال دارد. بوطيقاي روايت و قصه در آن پيوسته شكل عوض ميكند و به هيچ روي قابل طبقه بندي نيست هر چند اين طبقه بندي گسترده و متنوع باشد. سراينده، در هر لحظه اي فهمي تازه از روايت دارد و بوطيقاي نوي، براي همان لحظه مي آفريند در ابيات جهان براي هر مؤلفی ميتوان فرمهاي خاصي در نظر گرفت و حاصل آفرينش او را در آن فرمها طبقهبندي كرد الا مثنوي كه مثل جريانرودخانه، هر لحظهاي به شكلي در ميآيد.
افلاكي نوشتهاست كه حسامالدين از مولانا درخواست كرد تا مولانا مثنویي در وزن منطق اطير عطار و به اسلوب حديقهسنايي بسرايد «تا در ميان عالميان يادگاري بماند»
بشنو اين نيچون حكايت ميكند از جداييها حكايت ميكند
به حسامالدين داد و فرمود كه «پيش ازانك از ضمير مبارك شما اين داعيه سر زند و طبيعت تقاضا كند آن عالم الغيب و الشهاده و هو الرحمن در دلم این معاني را القا كرده بود كه اين نوع كتابي منظوم گفته آيد همچنان حضرت خداوندگار«مولانا» از جاذبه حسام الدين شور و بي قراري را از سر گرفته در حالت سماع حمام و قعود و قيام و نهوض و آرام به انشاد مثنویيات مداومت نمودن گرفت».
آغاز سرودن مثنوي در فاصله 657 تا660 بوده است و ادامه مجلد دوم سال 662 آغاز شده و تا پايان عمر مولانا يعني سال 672 ادامه يافته است. معلوم نيست كه آخرين ابيات دفتر ششم رادر چه تاريخي سروده است و چرا داستان شاهزادگان ناتمام رها شده است. براي ذهن جوال و خاطر خلاق مولانا پيدا كردن نقطه اي مناسب پايان مثنوي كار دشواري نبوده است، همچنان كه آغاز شگرف آن در ادبيات جهان بي مانند است. ميتوانست انجامي از همين دست در خاطر مولانا، بيابد اما او گويا به عمد اين كار را ناتمام رها كرده است تا همچنان گشوده بماند. هيچ پاياني خوشتر ازين ناتمامي قابل تصور نيست. هيچ گاه بركران اقيانوس ايستادهايد كه به پايان آن انديشيده باشيد؟
• فيه ما فيه
مجموعهاي است از گفتارهاي كه پس ازدرگذشت او گردآوري شده است و اين نام «فيه ما فيه» نيز از طرف گردآورندگان بر آن نهاده شده است. در ميان آثار منثور مولانا ،فيه ما فيه، برجسته ترين اثر اوست و در فهم مثنوي و درك عوالم روحاني مولانا بسيار سودمند است. نثر طبيعي و زيباي كتاب در بسياري موارد آن مايه كشش دارد كه خواننده را در حد يكي از نمونه هاي عالي نثر عرفاني به خويشتن مشغول دارد. فيه ما فيه نيز مشتمل است بر مقداري از شعرهايي كه در حافظه مولانا وجودداشته است از سنايي و قدما و گاه از ابيات ديوان شمس و مثنوي شريف نيز در آن ميان ديده ميشود. فيه ما فيه مانند مقالات شمس روايات متفاوت دارد و اگر چاپي كه جامع تمام روايات باشد فراهم آيد فوايد بيشتري از آن به دست مي آيد.
فيه ما فيه چند بار در ايران چاپ شده است كه بهترين چاپ آن همان است كه استاد بديع الزمان فروزانفر در سلسله انتشارات دانشگاه تهران آن را به سال 1330 منتشر كرده است و پس از آن به وسيله ناشران ديگر نيز عينا تجديد چاپ شده است.
• مكتوبات
مجموعه نامه هايي است كه مولانا به پيرامونيان خويش نوشته است. مخاطبان اين نامه ها غالبا رجال سياست و دولت مردان زمانه اند وگاه افرادي نيز از خانواده مولانا و علما و قضات عصر. كسيكه اين نامه را از چشم انداز ادبي مورد تأمل قرار دهد ممكن است به اين نتيجه برسد كه مردي به عظمت مولانا با چنان خلاقيت شگفت آور چگونه با اين عبارات كليشه اي دوستداران خود را مخاطب قرار داده است اما نبايد فراموش كرد كه سنت نامه نويسي در تاريخ فرهنگ ما، امري است و خلاقيت در نظوم و نثر امري ديگر. گويا عرف جامعه همين را ميپسنديده است كه مردي به عظمت مولانا با آن فوران احساس و عواطف و چيرگي بر جهان تصويرها، وقتي ميخواهد به دوستي يا فردي از افراد خانواده خود نامه بنويسد همان سنت و عرف و عادت وکلیشه های شناخته شده را مورد بهره وری قرار دهد.شاید اگر با روش دیگر نوشته میشد سندیت و اعتبار حقوقي نمی يافت.
• ديوان شمس
ديوان شمس در عرف خاندان مولانا و سلسله مولويه در روزگاران پس از مولانا با عنوان ديوان كبير شناخته ميشده است. اما به راستي دانسته نيست كه از چه تاريخي بر ديوان غزليات مولانا عنوان ديوان كبير اطلاق شده است در لوحه آغازين نسخه هاي كهن ديوان نيز عنوان ديوان كبير ديده نميشود اغلب اين نسخههاي كهن با عباراتي عربي و شاعرانه در ستايش اين كتاب و گوينده آن آغاز ميشود. با آوردن نام مجموعه اي از مهمترين كتابهاي تمدن اسلامي به صورت براعت استهلال يا بهتر بگويم.، به گونه نوعي ايهام به پايان ميرسد. گويا آنچه در تداول مولويان جريان داشته است همان عنوان «ديوان» «غزليات» بودهاست و بعد عنوان ديوان كبير را بر آن اطلاق كردهاند.
از قديم نسخه هاي مختصر و كامل اين ديوان نزد اهل ذوق به ويژه اصحاب خانقاه رواج داشته است و پس از رواج چاپ هم با عنوان ديوان شمس تبريزي يا كليات تبريزي بارها و بارها در ايران و هند به چاپ رسيده است. آخرين و جامع ترين چاپ آن همان است بر دست استاد بديع الزمانفروزانفر در فاصله سالهاي 1336-1345 منتشر شدهاست.
با اينكه ديوان كبير چاپ استاد فروزانفر بر دست بزرگترين مولويشناس قرون واعصار فراهم آمدهاست هنوز هم خالي از اشكال و نقصهايي نيست اجمالا ميتوان گفت كه درين ديوان هنوز هم حجم قابل ملاحظه اي از شعر ديگران وجود دارد كه كار را بر هر پژوهندهاي دشوار ميكند .
در ديوان كبير بعضي غزلها فاقد تخلص است و بعضي خمش،خامش، خاموش و خمش كن در پايان دارد كه بعضي در تمامي اينها خاموش / خمش تخلص مولانا است . مقداري غزل شايد حدود صد غزل با تخلص به نام حسامالدين و نيز صلاحالدين دارد و بقيه به نام شمس است .
ظاهرا غزلهايي كه هم خمش دارد و هم شمس الحق نتيجه دخل و تصرف ديگران است. بسياري از غزلها كه مسلما از شاعران قبل از مولاناست وقتي در خانقاه قوالي ميشده است بيتي بر آن افزوده شده است و تخلص شمس را در آن وارد كردهاند .
• شعرهای تركی و يونانی در ديوانكبير
در ديوان كبير مقداري غزل به زبان تركي و چندغزل نيز به زبان يوناني ديده میشود براي تحقيق در انتساب اين شعرها به مولانا بايد تكليف مسائل نسخه شناسي ديوان شمس روشن شود تا دانستهآيد كه پس از يك تصحيح انتقادي ديوان بر اساس قديم ترين نسخه ها چه مقدار ازين گونه شعرها در ديوان كبير باقي ميماند. اگر چيزي باقي ماند آنگاه فرصت آن خواهد بود كه درباره آنها بحث و تحقيق شود. در سراسر مثنوي شريف كه در اصالت انتساب آن به مولانا كوچكترين ترديدي وجود ندارد، به خصوص اگر نسخه مورد تحقيق استاد نيكلسون را معيار قرار دهيم حتي يك مصراع تركي وجود ندارد. البته كلمات يا نيم جملههايي ميتوان يافت اما بيت كامل به زبان تركي در سراسر مثنوي ديده نشدهاست.