عاصی بعد از آنکه دوره اول ابتدائیه را در پنجشیر خواند همراه با خانواده اش به کابل آمد و در شهر کهنۀ کابل اقامت گزیده وشامل مکتب ابوریحان البیرونی شد. پسر بیگانه با فرهنگ و مناسبات اجتماعی شهری با ذهن حساس و درک ابتدایی از زنده گی به درس می آغازد و از این مکتب با درجه عالی فارغ و شامل لیسۀ غازی ( امروز لیسه شیرشاه سوری) میشود. آغاز سن جوانی بحرانهای مربوط به این سن تشوشات مربوط به آن باز شدن چشم او به اطرافش بصورت دقیقتر روابط اجتماعی شهری، از او متعلمی عاشق و خیالاتی و گاهی هم ماجراجو به بار می آورد و کار های پر مشقت بعد از وقت در دورۀ مکتب و زحمات متمادی در جهت رشد و دستیابی به زنده گی بهتر او را کوره بر آمده میسازد.
باقی در ادامه ی مطلب...........
عاصی بعد از آنکه دوره اول ابتدائیه را در پنجشیر خواند همراه با خانواده اش به کابل آمد و در شهر کهنۀ کابل اقامت گزیده وشامل مکتب ابوریحان البیرونی شد. پسر بیگانه با فرهنگ و مناسبات اجتماعی شهری با ذهن حساس و درک ابتدایی از زنده گی به درس می آغازد و از این مکتب با درجه عالی فارغ و شامل لیسۀ غازی ( امروز لیسه شیرشاه سوری) میشود. آغاز سن جوانی بحرانهای مربوط به این سن تشوشات مربوط به آن باز شدن چشم او به اطرافش بصورت دقیقتر روابط اجتماعی شهری، از او متعلمی عاشق و خیالاتی و گاهی هم ماجراجو به بار می آورد و کار های پر مشقت بعد از وقت در دورۀ مکتب و زحمات متمادی در جهت رشد و دستیابی به زنده گی بهتر او را کوره بر آمده میسازد. اوضاع سیاسی ، اجتماعی آنروز گار ، فقر فرهنگی ،زورگوییها،پرت افتادن جامعه از مسیر اصلی آن، مسایل عاطفی،عشق ،دوست داشتن همه و همه انگیزه های روانی،در ناخود آگاه شاعر چیزهای بهتر را نضج میدهند،ناهنجاریهای ساختمان جامعه بازهم ناخود آگاه شاعر جوان را آماده حرکتی دیگر گون در امر زنده گی فردی و اجتماعی ش میسازد و به صراحت میتوان گفت از حالات احساساتی و کورکورانه زیستن در جامعه او را بدر آورده در عرصه های دیگر زنده گی رهنمونش میگردد و او را که در دانشکدۀ زراعت دانشگاه کابل تحصیل میکند به طرف دیگری میکشاند، عاصی اولین شعرش را در صنف11 بنا به انگیزه یی میسراید. طوریکه در ساعت درسی هنگامیکه معلم در بحث صنایع لفظی مثالی میزند و بیت زیرین را میخواند: دیدم که یار میرود و از پیش رقیب گفتم که عمر میرود ومرگ در قفاست عاصی به خنده میشود و آرامش صنف را برهم میزند،معلم ازروی خشونت او را ایستاده میکند با توهین به او انگیزۀ خنده اش را میپرسد، قهار جواب میدهد که به من غرض نیست که این بیت به کدام یکی از صنایع لفظی ارتباط دارد مقصدم از معنی شعر است که در هر جا ببینی شاعران، رقیب را میکوبند و از او آدم مزاحم و بدی تصویر میکنند در حالیکه همان رقیب شاید آدم خوب،عاشق خوب و آدم سر براهی باشد و بیاید در موردش چنین حرفهایی زد. معلم او را از صنف خارج میکند و او بی پروا از صنف خارج میشود و در بیرون از صنف زیر سایۀ درختی مینشیند وبه چرتی مصروف می گردد. در این هنگام به سرش میزند که معلمش را توهین کند و بد بگوید و این کار جز به صورت هجو و استهزا از او بر نمی آید، بناً اولین شعرش را در هجو معلمش میسراید( با تاسف از آن شعر اکنون چیزی در دست نیست) و بعد از سرودن آن شعر که روی هر بیتش پشتاره یی از خنده و مضحکه بوده است متوجه امری جدی تر و بالنده تر یعنی سرودن شعر میشود و یکباره روی روان و شخصیت اش تحولی عجیب رونما میگردد. دورۀ صنف یازده در تمرینهای شعری میگذرد. اما صنف 12 را با جدیتی همراه با شعر شروع میکند و جالب اینکه معلم زبان در این صنف که ( حق پناه ) تخلص میکرده نظر به فراستی که داشت،برداشتی درستی از شاگرد شاعرش میکند و پنج دقیقه اخیر ساعات درسی را به شعر عاصی اختصاص میدهد که او در محضر همصنفانش شعر بخواند و تجربه کند، آری بزرگترین تاثیر در شاعر شدن عاصی تشویق و ترغیب همین معلم گرامی است. با تشویقهای حق پناه و دیگر هم صنفیها شاعر تجربه های بهتری به یاران و دوستانش ارایه میکند. عاصی صنوف 8،9و10 را در کوچۀ آهنگری و صنوف 11 و 12 را با کار های نگهبانی یا مسوؤلیت اداره یکی از هوتلها میگذراند. سال 1358 را به کورس عالی نرسنگ به سر آورد اما از آنجاییکه کار مشقت بار طبابت و مسوؤلیت آن را به عهده گرفته نمیتوانست در کانکور بعدی انتخاب اول و آخرش فاکولته زراعت بوده و در این دانشکده کامیاب شد. او در سال 1368 یک مجموعۀ غزل داشت که بعد ها آنرا همراه با دیگر اشعار سالهای قبلی به آتش افگند، ولی قسمتهایی از آن نزد دوستانش است که به هیچ صورت طرف پذیرش او نبود. برای عاصی سال 1359 آغاز دورۀ فاکولته وشوق و اشتیاق به درس و تعلیم بود. قهار در این دوره قهار غزل ساز و قهار غزلگوی است و تجربه های غزلی چه از لحاظ فورم و چه از لحاظ محتوی. در آغاز سال1361 معرفت عاصی با یکتن از شاعران چیره دست و هنرمند بنام عظیم هراتی که محصل صنف چهارم فاکولته حقوق بود و مطالعات دقیق مکتبی و فنی در باب شعر کلاسیک و شعر امروز داشت صورت پذیرفت. صحبت این جوان روزگار آزموده شخصیت قهار عاصی را کاملاً دگرگون میسازد،تمام معیار های شعری و ضابطه های هنری سخن و ارزشهای منطقی شعر برایش دگرگون میشود و عاصی یکبار دیگر از مادر هنر وسخن زاده میشود و جهان پیرامونش را آنگونه که میباید در مییابد.اما با تاسف که عظیم هراتی آن مرد بزرگوار به سال 1362 از دانشکدۀ حقوق فارغ میشود و بنابه اوضاع ناهنجار سیاسی و اجتماعی آنروزگار راه غربت را پیش میگیرد به آنسوی اقیانوسها پناه میگزیند. معرفت عاصی با حیدری وجودی از سالهای 1359 به بعد در زمینه غزل پردازی بی تاثیر نیست و حضور عاصی در محافل و مجالس عرفانی این شاعر گرامی خالی از بهره گیری نبوده است. عاصی در سال 1363 به حیث مامور اصلاحات ارضی در ولایت لوگر به صورت جزایی از طرف کارگزاران وزارت زراعت فرستاده میشود. در آن روزگار او با شعر نیمایی آشنایی پیدا میکند و از ترجمه های شعر های لورکای هسپانیایی،شعر هایی از شاملو، سهراب سپهری ،شفیعی کدکنی، نیما، فروغ فرخ زاد، محمود درویش فلسطینی نظریات ثمر بخش مایاکوفسکی شاعر شوروی مستفید میگردد. در لوگر است که فوران شعر او از لابلای لحظات و روز و شب اندوه بار و تراژیک قد میکشد و برای دو سال به طور مداوم حتا روز سه پارچه شعر میسراید و مطالعه میکند. دو سال دورۀ کار و تاجیل از عسکری،در لوگر به سرودن منظومۀ داستانی وسه دفتر شعر و یک دفتر ترانه « دهکده طاعونزده» « خاک وخاطره»،« از دره تا دورغ»،« تلخ اما بی دریغ » و « لالای برای ملیمه» به پایان میرسد. اواسط سال 1364 تحول بسیار مؤثر دیگری در زنده گی عاصی رونما میشود وآن آشنایی اش با استاد گرامی و عزیزش استاد واصف باختری است. واقعاً استاد واصف باختری در آراستن و پیراستن این سپیداربن شعر مؤثر بوده است تا حدی که اشعار عاصی را از لحاظ دستور زبان و منطق و بلاغت و فصاحت و معانی اصلاح میکند. تا آخرین لحظات عمر پربار عاصی نیز این لطف از طرف استاد واصف باختری در حق او ارزان بود. دید و وادید او با استاد واصف باختری و مطالعاتش پیرامون شعر امروزی به شهرت و محبوبیتش در میان قلمزبان شعر می افزاید. کمپوز اشعارش توسط آهنگ ساز و آواز خوان جوان فرهاد (دریا) شهرت او را از مرزهای شهر کابل به تمام کشور میگستراند. سال1365 سال شکل یافتن واقعی شعر عاصی بود.از سال 1365 به بعد قهار عاصی مسیر عمودی تکامل خود را چه از لحاظ شخصیت وچه از لحاظ شعر که بازتاب شخصیت اوست می پیماید، زبانش به پخته گی میرسد و شعرش به کمال، بعد از سال 1365قهار عاصی را در دو بُعد بیشتر میتوان دریافت یا شاعریست سراپا عاطفه،احساس و عشق یا عاشقیست سراپا دیوانۀ معشوق، مفهوم کلی زنده گی اش عشق است و مجموعۀ شعرش به نام ( شام ) بیانگر همه پهلوهای زنده گی این شاعر.سال 1366 با استفاده از تاجیل مدت دو سال در جریدۀ دهقان کار میکند. عاصی با استفاده از زمینه یی که توسط آقای ولوالجی یکتن از فرهنگیان برایش مساعد شده بود در دو سال دورۀ سربازی اش فقط شعر گفته وکتاب چاپ کرده و بهترین فُرصت برای شعر سرودن عاصی همین دوره بوده است.آثاری را که در سالهای 1367 و 1368 سروده است اینها استند: «کاشکی عشق نبود»،«از آتش از ابریشم»،«تا خانقاه خون و شهادت»و« پائیز خونین» که در نیمه سال1369تمام شد. نظریات عاصی در مورد شخصیت شاعر بسیار عمیق و قابل تامل است: « شاعر باید حساس ترین شخصیت جامعه و زمانش باشد.» « شاعر باید آگاهی همه جانبه از تاریخ،تمدن و فرهنگ بشریت داشته باشد.» « شاعر باید خمیره یی از فرهنگ و زبان خودش باشد.» « شاعر باید سالم ترین کرکتر روزگار و جسور ترین چهرۀ تاریخش باشد!» او از شاعران زنباره، ترسو،پله بین و مزدور نفرت عجیبی داشت. عاصی در مشاغل دیوانی به حیث کارمند وزارت زراعت، معاون وسپس منشی بخش روابط بین المللی انجمن نویسنده گان افغانستان ایفای وظیفه نموده بود. عاصی در حمل 1372 با میترا ارشادی ازدواج کرد که ثمرۀ این پیوند تولد یگانه فرزندش مهستی است. جاودانیاد عاصی با زبانهای انگلیسی و اردو آشنایی داشت و مقداری ترجمۀ شعر از این دو زبان نیز از وی در دست است. عاصی در انواع شعر دسترسی کامل داشت. از او تاکنون این مجموعه ها به چاپ رسیده است: « مقامه گل سوری» ، « لالای برای ملیمه » ،« دیوان عاشقانۀ باغ»،« غزل من و غم من »، « تنها ولی همیشه»،«از آتش از ابریشم»،« سال خون، سال شهادت» آثار چاپ ناشده: « شمشاد های سرخ خیابانی»،« از باغچه های تاریک»، « سال خون ،سال جدایی»،« تا خانقاه خون و شهادت»،« از آتش از ابریشم»،« پائیز خونین»،« دهکدۀ طاعونزده»،« داستان»،« در باشگاه شوم شیاطین» ،« سفرنامۀ منظوم« و شماری سروده های پراگنده،مقالات و چند داستان ،نمایشنامه و فلمنامه. اما با دریغ و اندوه بسیار که در شام سیاه چهار شنبه ششم میزان 1373خورشیدی صدای مرگ آور انفجار راکتی در شهر کابل زنده گی او را خاموش کرد.( یاد وارۀ قهار عاصی به مناسبت دهمین سالروزشهادت مظومانۀ قهار عاصی ،محب الله بارش،ص3-6) و در پایان قطعه یی از شهید عاصی را که خورشید های عشق و آزادی را در میان آوازهای سرد گرانجانی« به نیایش نشسته است بر میخوانیم: ای باد ها مست بیارامید لیلی من بخواب فرورفته است درویشهای باغ میاشورید ماه من از کرانۀ امیدش در بستر گلاب فرو رفته است. ( یاد وارۀ قهار عاصی ،دلجوحسینی،ص 20) واصف باختری در مورد مرگ عاصی چنین می نویسد: « خبر کوتاه بود و فسرده وآن این که عبدالقهار عاصی شهروند سرزمین نور و حماسه و چاووش کاروان شعر مقاومت و پرخاش با هودج نور و شهادت از غربت خاک به قربت پیوست ، شاعری که با همۀ جان و جسم خویش ندا در ندای مردم خود در افگنده بود و پنجه در پنجه دشمنان آنان رهسپار دیار جاودانه گان شد، در حالی که اندوه نبودن وی به حجم همه کوهساران کابل سوگوار بردوش مردم سنگینی میکند. قاتلان او لابد از منطق فرانکوبهره جسته اند که در باب روشنفکران کشور خود گفته بود: یا میخریم وساکتشان میسازیم، یا میکشیم و ساکتشان میسازیم. اما عاصی از یک سو خرقۀ آن فرق را به دوش داشت که گوهر شرف خویش را در هیچ میزانی برای بیع و شرع نمیگذارند و از سوی دیگر از آنان نبود که مرگ برجمله زندگی شان نقطه پایان نمیگذارد. ( یاد وارۀ قهار عاصی، واصف باختری ،ص14) عبدالطلیف پدرام در مورد مرگ عاصی چنین می گوید:« عاصی غافلگیر شد،مرگ صاعقه وار بر سر او فرود آمد.دوستی این خبر را به من داد. عاصی؟ باورم نمیشد.پذیرفتم وانگهی، در متنی از سیاهی و سکوت مطلق،صدای شکستن عاصی را شنیدم و گشتش را به ژرفای نیستی ، و دروازه های ابدیت را ، که مهیب و نفرت انگیز پشت سر عاصی قفل شدند.( یاد وارۀ قهاری عاصی، پدرام،ص 21) پرتو نادری نبود عاصی را در ادبیات کشور جبران ناپذیر میداند: «نبود او جبران ناپذیریست،کاج جوان ولی برومند گشن شاخی چنان در باغستان انبوه درخت شعر و ادبیات ما درهم شکسته است که تمامی آسمان باغ را ابرهای بغض آلود سوگ و ماتم فرا گرفته است. و آیا معنویت را چگونه میشود از میان برداشت ، اگر ریگزاران تفتیده مرگ خاموش کردند ، ولی او چنان گل شگفتۀ سوری و گلخانۀ دلهای دوستداران شعرش و ضمیر روشن فرهنگیان سرزمینش زنده خواهد بود. برای آن که شهید زنده است ،و دو دیگر این که فرهنگ را و معنویت را مرگی نیست.( یاد وارۀ قهار عاصی ، پرتو نادری،ص 23) شعر زیر از حیدری وجودی است که در مرگ عاصی سروده شده: یک آسمان ترنم عاصی نمرده یی هنر جاودانه یی یک جویبار دل ، غزل عاشقانه یی یک آسمان ترنم باران سبز شعر یک گلزمین،بنفش ،بهار ترانه یی یک مرغزار رویش شبهای رمز وراز صد آبشار زمزمۀ عارفانه یی قطرات اشک ماه بدامان لاله ها یک دست، شب چراغ حضور زمانه یی یک نیستان نوای شبانانه تاب و تب صد کاروان رباط،درای شبانه یی بهر عبور از خط آتش به رنگ آب در خاطرم بهشت برین را بهانه یی در باغ دیده و دل یاران آشنا بالنده تر زطایر عرش آشیانه یی فصل لطیف و جاری داغ محبتی دریاچۀ سرود و سخن را کرانه یی در عطر لحظه های محبت که جانفزاست گرمی معنیی نگۀ دلبرانه یی طاووس،جلوه های گل آفتاب را صد دل، سحر،چمن،چمن آیینه خانه یی در ریشه، ریشه جنگل انبوه و پویشش چندین بهار،زیستن شاعرانه یی 37 یاد وارۀ قهار عاصی،حیدری وجودی،ص عاصی شاعر مردم خود و بازگوکنندۀ دردهای مردم خود بود و تا مردم، این انبوه پاک روستایی وشهری کشور ما، در آن عهد پاکان خون آلود،حضور تاریخ ساز خود را دارند، او نیز با آنان و در سینه هایشان خواهدماند. ( یاد وارۀ قهار عاصی،دوکتورسید مخدوم رهین،ص51) شعر عاصی یکی از پربارترین شعر های معاصر افغانستان است،شعریست که صراحت دارد و خشمگین است و سالهاست که پوسته های سخت محافظه کاری را ترکانده و از اعماق روحش با خنجری خونین خود فریاد برداشته است. (یاد وارۀ قهارعاصی،شیرمحمد خارا،ص51) واقعی ترین اجتماعیات زمان وجامعه و مردم خودش را ، عاصی توانسته است که با چیره دستی تمام به ماندگار ترین وخیال انگیزترین گونه در شعر هایش بسرایدو شعرش وهنرش را در خدمت ایمانش و مردمش قرار بدهد و از قیام و جهاد مردمش حماسه هایی بسازد و بسراید که ظاهرش به تخیل یک غزل زیبا می ماند و باطنش صدای رسای شورش و عصیان. ( یاد وارۀ قهار عاصی،سید عسکر موسوی،ص 52) محترم سید اسحق دلجو حسینی در مورد سروده های عاصی چنین می گوید: « شعر او شلاق بیدار کننده ییست که سپ کندرو فرهنگ ما را به حرکتی پرشتاب بر میانگیزد. در دل، با وجود عاصی احساس غرور میکردم که چنین برادری، همسنگری ،همفکری و دوستی دارم. ( یاد وارۀ قهارعاصی،دلجو حسینی،ص 19) وقتی سروده های قهار عاصی را خواندم،دلم شد،همه نوشته هایم را در آتش اندازم.(یاد وارۀ قهار عاصی،رازق فانی ،ص مجموعه کامل دوبیتی ها و رباعی های قهار عاصی نزدیک به یک و نیم دهه پس از مرگ شاعر در افغانستان منتشر شده است.هربار که از دهکده ات می گذرم، از سوی انتشارات فدایی هروی و به کوشش آصف رحمانی یک تن از شاعران افغان انتشار یافته است. آصف رحمانی در این کتاب می گوید در آخرین روزهای زندگی قهار عاصی، در خانه اش در ایران میزبان او بوده است.او در پیشگفتار این کتاب، به رویدادی اشاره می کند که باعث بازگشت قهار عاصی به افغانستان شد. قهار عاصی، پس از بازگشت به ایران، در جنگ های میان گروهی کابل در سال ۱۳۷۳ هجری خورشیدی در اثر اصابت یک هاوان (خمپاره) کشته شد. به نوشته آصف رحمانی، در اوایل سال ۱۳۷۳ آقای عاصی که از جنگ ها و درگیری های کابل به ستوه آمده بود همراه با خانواده اش به قصد ماندن و یا هم احتمالا رفتن به کشوری دیگری، به ایران می رود. به نوشته گردآورنده این مجموعه، قهار عاصی به قصد قرض گرفتن پول، به یکی از دوستانش تلفن می کند، اما موفق به دریافت پول نمی شود.آصف رحمانی می نویسد پس از آن تلفن "یک لحظه عاصی را رام ترین آدم روزگار یافتم."به نوشته رحمانی در مقدمه کتاب، قهار عاصی از او می خواهد تا این موضوع را با همسرش در میان نگذارد و در روز خداحافظی و برگشت به افغانستان عاصی به رحمانی می گوید "بهتر است خون عاصی در کنار خون مردم کابل ریخته شود."
به این گونه، شاعر "گل سوری" به کابل برمی گردد و در هفتم میزان سال ۱۳۷۳ خورشیدی با زندگی "خداحافظی" می کند.قهار عاصی که در دهه شصت خورشيدی، برقآسا به چهرۀ برتر شعر معاصر افغانستان تبديل شد، ناگهان نيز در يک حادثه انفجار راکت (خمپاره) در ميزان سال ۱۳۷۳ در شهر کابل درگذشت
خدایش بیامرزدروحش شاد