شعر از سید همایون شاه عالمی
شبنمی در گل چکیــد یاد رخســــــاری برفت
در گلستــــان دیدمی تا ذکر گلنــــــاری برفت
یادم آمـــــد جویبار ســــــایه ی ســـــــرو بلند
نـــــام یک مونس قرینی در زبان آری برفت
باری من پرسیدمش بــــر کسی عاشق شدی؟
همچو مروارید دیـــــدم اشک پر باری برفت
باقی در ادامه ی مطلب................
شبنمی در گل چکیــد یاد رخســــــاری برفت
در گلستــــان دیدمی تا ذکر گلنــــــاری برفت
یادم آمـــــد جویبار ســــــایه ی ســـــــرو بلند
نـــــام یک مونس قرینی در زبان آری برفت
باری من پرسیدمش بــــر کسی عاشق شدی؟
همچو مروارید دیـــــدم اشک پر باری برفت
او ز جان نزدیک من جـرئت نمیدیدم بخویش
سخن اندر دل نشست و کی به اظهاری برفت
او نگفت من نگفتــــم وقت چون برقی گذشت
قصه ی عشق من و او روی بـــازاری برفت
هر چـــه بیرون میکنم از سـر نمیگیرد برون
از دکان عشق وصلش چون خـریداری برفت
بعـــــدی عمری باز دیـــــدم ابتسـام غنچه اش
تازه شـــد زخم دل من بــــی پرستـاری برفت
نامرادی بر (همایون) سخت تاثیر کـرده است
در زبــــان از هجر آن مه بـاز گفتاری برفت
سید همایون شاه عالمی