زندگانی جهان یک سر غم است
شعر از صوفی عشقری
بی اتاقم زیر این نیلی رواق
نی چپن دارم نه برزو نی تیاق
جان من از خود ستایی در گذر
خجلت آرد آخر این لاف و پتاق
زندگانی جهان یکسر غم است
جفت و طاق و جفت و طاق و جفت طاق
بی اتاقم زیر این نیلی رواق
نی چپن دارم نه برزو نی تیاق
جان من از خود ستایی در گذر
خجلت آرد آخر این لاف و پتاق
زندگانی جهان یکسر غم است
جفت و طاق و جفت و طاق و جفت طاق
میشوی از دوستان آخر جدا
الفراق الفراق و الفراق
یار را آخر لب بام آورد
اشپلاق و اشپلاق و اشپلاق
ای پری رو عاشق هستم گفتمت
بی مذاق و بی مذاق و بی مذاق
شب اگر جای روی جانا مرو
بی اراق و بی اراق و بی اراق
هر طرف موتر سواران را نگر
طمتراق و طمتراق و طمتراق
حاصل این بزکشی های جهان
سرملاق و سرملاق و سرملاق
راحت جاوید دارد در بغل
اتفاق و اتفاق و اتفاق
تنبلان هر سو فتند از تنبلی
چارپلاق و چار پلاق و چارپلاق
گر همی خواهی که گردی بیوقار
آشنا شو با رجب خان چتاق
اسپ گادی ناوکش از لاغریست
میدود بیچاره با ضرب شلاق
زال دنیارا چه خوش گفت عشقری
یک طلاق و دو طلاق و سه طلاق
صوفی عشقری