محمدابراهیم صفا فرزند ناظر صفر چترالی درسال 1281 ه . ش(بنا به اقوال دیگر در ۱۲۸۵-۸۶) درشهر کابل دیده به جهان گشود. علوم روزگار را نزد استادان مجرب خود آموخت. زبان انگلسی و اردو را رانیز یاد گرفت ومدتی به حیث اتشة مطبوعاتی افغانستان در کراچی مشغول ایفای وظیفه بود و در این مدت کتب زیادی را هم تألیف و ترجمه نمود. بالاخره در ماه جدی سال 1۳59 ه . ش چشم از جهان فروبست.
باقی در ادامه ی مطلب....................
محمدابراهیم صفا فرزند ناظر صفر چترالی درسال 1281 ه . ش(بنا به اقوال دیگر در ۱۲۸۵-۸۶) درشهر کابل دیده به جهان گشود. علوم روزگار را نزد استادان مجرب خود آموخت. زبان انگلسی و اردو را رانیز یاد گرفت ومدتی به حیث اتشة مطبوعاتی افغانستان در کراچی مشغول ایفای وظیفه بود و در این مدت کتب زیادی را هم تألیف و ترجمه نمود. بالاخره در ماه جدی سال 1۳59 ه . ش چشم از جهان فروبست.اشعار صفا اکثرا در مضامین تعلیمی وعرفانی می باشد.استفاده از واژه هایی چون میخانه، شیخ، ساغر، رند، توبه، گیسو و نگار در سروده های صفا نشان می دهد که صفا نسبت به زمان خود آشنایی کاملی داشته است واز این جهت اشعار وی درسیر طبیعی شعر آن دوران قرار دارد.
میخانه
باز شب جانب میخانه گذاری کردم
شیخ داندکه پس از توبه چه کاری کردم
زندگی بادل افسرده نمی شد رنگین
ازگل داغ درین صحنه بهاری کردم
تا مگر باد ز افتادگیم بردارد
خویشتن را ز تپش مشت غباری کردم
گوهر آنجا که که به کف از دل دریا آید
چه به دست آرم اگر جا به کناری کردم
هوشیاری و صد اندیشه و بایک ساغر
من ازین وسوسه رندانه فراری کردم
پیچ وتابم چقدر داد فلک تا به مراد
دست درحلقه گیسوی نگاری کردم
باتو دلمرده صفا گر سخن از داغ زدم
این چراغیست که روشن به مزاری کردم