تو
عبد القهار عاصی
توشب به جلوه شدي دود ماهتاب بر آمد
تو لب بخنده گشودي و آفتاب بر آمد
تو راه باغ گرفتي هوا هواي طرب شد
تو رخ به رود نمودي غريو آب بر آمد
تو گل به موي زدي و پرنده ي غم عاشق
ترانه ي بلب از بستر گلاب بر آمد
تو رفتي آتش تنهايي آب كرد وجودم
تو آمدي و دل تنگم از عذاب بر آمد