هارون بهیار
شکسته سقف رویاهام ، در و دیوار.. ویرانم
به حلقومم رسیده درتب و تاب نفس ، جانم
من آن خاک اضافی ام ، خدایم وقت گیر آورد
سرشت و بعد لولم داد ، خدای من که حیرانم
به دستم داد طوماری ، فکاهی در فکاهی ها
سند دارم که شک دارم که شک دارم که انسانم
ازین آشفته بازاری ، ازین حدسی که قبلن گف-
تم این بر می تراود که نهال_ خشک آبانم
جهنم را همین اینجا ، جهنم را خودم دیدم
درون_ آتش_ حسرت شبیه_ شعله پیچانم
دل و دستم ، دل و سینه م ، دل و پاهای لنگ_ من
نه اصلن بید مجنونم ، نه اصلن بید لرزانم
درونم مرده هایی هست آری بی گمان مردم
زیارت هم شبیه م نیست اصلن من بدخشانم
بیا با لشکر_عشقت به ویرانه سری بسپار
نیایی دختر_ امداد ، ته ی آوار می مانم