شكريه عرفاني در سال 1357 ه . ش در ولسوالي قره باغ ولايت غزني با جهان در سخن شد. هنوز ترنم بهاري، آسمان قريه اش را نپوشانده بود كه غم غربت فضاي زندگي او را تيره وتار كرد. اين بود كه در غربت پناه گزيد. تحصيلات ابتدايي، متوسطه وليسه را در ايران به پايان رسانيد سپس وارد پوهنتون در رشته ادبيات دري شد. در سال 1385 ه. ش سفر تازه پيش گرفت و در شهر مسكو اقامت نمود.
باقی در ادامه ی مطلب................
شكريه عرفاني در سال 1357 ه . ش در ولسوالي قره باغ ولايت غزني با جهان در سخن شد. هنوز ترنم بهاري، آسمان قريه اش را نپوشانده بود كه غم غربت فضاي زندگي او را تيره وتار كرد. اين بود كه در غربت پناه گزيد. تحصيلات ابتدايي، متوسطه وليسه را در ايران به پايان رسانيد سپس وارد پوهنتون در رشته ادبيات دري شد. در سال 1385 ه. ش سفر تازه پيش گرفت و در شهر مسكو اقامت نمود. مدتي هم در پاكستان ماند وسپس به كابل آمد و از آن جا بارديگر به مسكو رفت. اينك مقيم مسكومي باشد. عرفاني از كودكي به شعر علاقه داشت چرا كه پدرش نيز شعر مي گفت. هنگامي كه با ادبيات آشنا شد شعر را به صورت رسمي تعقيب كرد و در سال 1374 – 1375 شعر را جدي تر گرفت.
تنت را
آفتاب تبخیر میکند
بهار است
اقیانوس آرامم
ابرهای آبستن
تو را به سرزمین من می آورند
می بارند
و رودخانه های شیرینت
برلبانم موج می زنند
می نوشمت
مرغان دریایی
آوازهای عاشقانه می خوانند
در رگهایم جاری می شوی
در سلولهایم
پنهانت می کنم
ریشه ها جان می گیرند
و تنم
باغ گل سرخی می شود
که عطرش
زمستان دیرسال گذشته را
از یاد می برد
دلتنگ نیستم
در سلولهایم
در خطوط سر سبز اندامم
در شکوفه های سپید گیلاس پنهانی