مجیب مهرداد
پیش از شیوع چشم تو اینجا اجل نبود
مردن که این قدر به خدا محتمل نبود
از دست چشمهای تو خون است این جگر
دنیا که سال پیش چنین مبتذل نبود
گشتم تمام شهر و دیارِ غریب را
بسیار چشم بود ولیکن عسل نبود
تا نام تو به شعر من آمیخت در وطن
مشهورتر ز چشم تو ضربالمثل نبود
یک عمر در حوالی چشمم قدم زدی
قدر سلام جرأت عکسالعمل نبود
با هم درون کلبهیی از عشق ... زیستن
شاید نصیب ما و شما از ازل نبود