اکرام بسیم
...
برهم زدهست چشم تو نبض حیات را
برباد داده موی تو نظم و ثبات را...
شاید برای کشتن من کرده برقرار
بین دو ابروی تو خدا ارتباط را
بعداً برای رسم لب داغ و قرمزت
پُر کرده از زبانهی آتش دوات را
اندام دلکش تو پر از خال ... اجازه هست؟
با خط بوسه وصل کنم این نقاط را
وقتی که گریه میکنی انگار آسمان
گسترده روی گونهی سرخت بساط را
اصلاً برای توست غزل، ورنه میبرد
شاعر به گور مفتعلن فاعلات را