loading...

بشنو از نی . . .

زن نجیبه و مومنه آورده اند که در بنی اسرائیل قاضی بود و زنی خوبروی داشت. وقتی از اوقات قصد زیارت بیت المقدس کرد برادر خود را در قضاوت جانشین خود نموده زن خود را باو بسپرد و چون قاضی برفت برادر قاضی ب

زن نجیبه و مومنه

آورده اند که در بنی اسرائیل قاضی بود و زنی خوبروی داشت. وقتی از اوقات قصد زیارت بیت المقدس کرد برادر خود را در قضاوت جانشین خود نموده زن خود را باو بسپرد و چون قاضی برفت برادر قاضی بسوی آن زن بیامد و او را بکام گرفتن دعوت کرد. زن قاضی از عفت و عصمتی که داشت دعوت او را اجابت نکرد.

برادر قاضی ازو نومید شد ولی هراس داشت که چون برادرش باز گردد زن برادر ماجرا بدو باز گوید.

 

باقی در ادامه ی مطلب..........

در حال گواهان دروغ گو بخواست تا بزنا کردن او گواهی دادند و ملک شهر بسنگسار کردن او امر فرمود. آنگاه از برای آن زن مکانی بکندند و آن زن را در آنمکان بنشاندند و چندان سنگ بر او اندختند که سنگ او را بپوشید. پس او را د رهمان مکان بگذاشتند تا این که شب درآمد. آن زن از آنچه باو رسیده بود مینالید. مردی از آنجا میگذشت. چون ناله او شنید بسوی او رفته او را از زیر سنگها بدرآورد و بنزد زن خویش برد و زنرا بمعالجت او امر کرد. آنزن معالجت کرد تا اینکه تندرست شد و آنزن را پسری بود که زن قاضی او را تربیت میکرد.

عیاری زن را بدید و به طمع افتاد. کس پیش او فرستاد او را بخویشتن دعوت کرده او امتناع نمود. آن عیار بقصد کشتن او شب نزد او درآمد و او خفته بود. کارد بسوی او برد اتفاقاً کودک پیش آمد. سر کودک ببرید.

چون عیار دانست که کودک را کشت بهراس اندر شد و از خانه بیرون آمد. چون بامداد شد کودک را در خوابگاه کشته یافتند مادر کودک به زن قاضی گفت: پسر مرا تو کشته ای. پس او را سخت بزد و خواست که او را بکشد. شوهرش در رسید. زن قاضی را از دست زن خود خلاص کرد.

زن قاضی از آن خانه بدر آمد و بگریخت و ندانست که بکدام سوی رود. با خود درمی چند داشت. بدهی بگذشت که مردم جمع آمده بودند و مردی را دار آویخته بودند ولی آنمرد حیات داشت. زن گفت: اینمرد چه گناه کرده است؟ ایشان گفتند: ازو گناهی سر زده که کفاره او با کشتن است یا فلان قدر درم تصدق کردن. زن گفت: این درمها بگیرید او را رها کنید.

پس آنمرد را رها کردند. آنمرد در دست او توبه و نذر کرد که تا هنگام مرگ خدمت او را بجا آورد. پس آنمرد صومعه ای ساخت، زن را در آن صومعه جای داد و آنزن در عبادت می کوشید. اگر بیماری بنزد او می آوردند بآن بیمار دعا میکرد، در حال آن بیمار شفا مییافت.

چون زن قاضی در صومعه عبادت شد و زن و مرد را محل امید گشت از قضای الهی، برادر شوهرش را آفتی رسید و آنزنی که او را زده بود برص گرفته و آن عیار را نیز بیماری فرو گرفت که طاقت برخاستنش نبود.

قاضی با برادرش گفت: ای برادر چرا قصد آن زن صالحه نمی کنی که خدایتعالی ترا از برکت او شفا دهد. گفت: ای برادر مرا بسوی او ببر. شوهر آنزنی که او را برص گرفته بود اینواقعه بشنید. زن خود را بسوی صومعه برد و پیوندان مرد عیار نیز آنخبر بشنیدند و عیار را بسوی صومعه بردند. همه ایشان بدر صومعه جمع آمدند و بانتظار خادم نشسته بودند که خادم بیامد. ایشان دستوری خواسته به صومعه درآمدند.

آنزن صالحه نقاب انداخته در پشت پرده بنشست. شوهر خود را با برادر شوهر و آنمرد عیار را با آنزن دید که بر در نشسته اند. ایشانرا بشناخت و بایشان گفت: شما از بیماری خلاص نخواهید شد مگر اینکه به گناهان خویش اعتراف کنید از آن که چون بنده بگناه خود اعتراف کند خدایتعالی باو رحمت آورد. پس قاضی با برادر گفت: بسوی خدا باز گرد و در معصیبت خود اصرار مکن تا تو را سودمند افتد که از بیماری خلاص شوی.

برادر قاضی گفت: اکنون راست گویم. من با زن تو چنین و چنان کردم و مرا گناه همین است.

پس از آن زن مبروص گفت که در نزد من زنی بود و او را برنا نسبت دادم و او را به عمد بیازردم گناه من همین است.

آنمرد عیار گفت: من زنیرا بخود دعوت کردم و او امتناع کرد رفتم که او را بکشم کودکی را که در کنار او بود بکشتم. گناه من همین است.

زن قاضی گفت: چنانچه ذلت معصیت بنمودی عزت طاعت نیز بدیشان بنمای. پس خدای تعالی در حال ایشان را شفا داد قاضی بدقت بر آن زن نظاره میکرد. زن از سبب نظاره کردن او بپرسید. قاضی گفت: من زنی داشتم اگر او نمرده بود میگفتم تو همانی.

زن خویشتن را باو بشناسانید و زن و شوهر شکر خدا بجا آوردند. آنگاه قاضی برادر آنمرد عیار و زن مبروص از زن قاضی معذرت خواستند و تمنای بخشایش کردند. زن قاضی از همه ایشان در گذشت.

هزار و یکشب

بشنو از نی بازدید : 185 پنجشنبه 28 آذر 1392 زمان : 5:34 نظرات (1)
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
گرچه افکارت صدای شیشه است
بهر فرهاد زمان این تیشه است
حرکت حافظ صفت در پای توست
آذرخش تند در رویای توست
کاش این رویای تو احیا شود
تا صدای ما از آن بالا شود
شاید این بهترین سر آغاز کار مان باشد که شفیق اوبه تبار را با شعری که بمناسبت نشرنخستین شماره از فصلنامه الکترونیکی ادبی هنری و فرهنگی ( بشنو از نی ) با خود داشته باشیم،باید یادآور شوم که نام این نشریه از بین بیش از یک صد نامی انتخاب شده است که از طریق فضای مجازی فیس بوک برای مان مواصلت ورزید و شفیق اوبه تبار چندین نام را از طریق پیامک برای مان ارسال داشت نام انتخابی بشنو از نی و شعر بالا را هم به مناسبت چاپ نخستین شماره برای من فرستاد،و اما آغاز کار : من به عنوان شاگرد ادبیات همیشه جای خالی یک نشریه ادبی را پیرامون خودم احساس میکردم و این احساس خلاء وادارم نمود به نشر یک چنین نشریه ای . جادارد از همه کسانی که با من ابراز همکاری نموده اند خالصانه سپاسگزاری کنم.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • صفحات جداگانه
    دانلود آهنگ

    در این قسمت لینک مستقیم  دانلود آهنگ های زیبا را برای شما در نظر گرفته ایم.

    برای دانلود آهنگ های بیشتر ابتدا عضو شوید.


    برای دیدن آهنگی از خسرو فدا کلیک کنید 

    برای دانلود این آهنگ کلیک کنید 

    برای دیدن دکلمه خیلی زیبای شعری از مژگان ساغر کلیک کنید 

    دانلود دکلمه شعر جنون با صدای مژگان ساغر کلیک کنید 

    دانلود دکلمه شعر از مژگان ساغر با کیفیت خیلی عالی کلیک کنید 

    دانلود کلپ جالب از احسان خواجه امیری کلیک کنید 


    آمار سایت
  • کل مطالب : 1227
  • کل نظرات : 118
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 45
  • آی پی دیروز : 100
  • بازدید امروز : 150
  • باردید دیروز : 232
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 13
  • بازدید هفته : 150
  • بازدید ماه : 2,920
  • بازدید سال : 40,216
  • بازدید کلی : 366,498
  • کدهای اختصاصی
    ------------------------------------------------------------------------------