loading...

بشنو از نی . . .

پیرنگی به یاد سرایندۀ شهید نادیا انجمن محبوبه تیموری عزیز زن جوان کنار پنجره ایستاد، به بیرون نگاه کرد، نور زرد ماه بر سیاهی شب پاشیده بود، سکوت شب عاشقانه شعر زیبای را در زبانش جاری ساخت، زمزمۀ شع

پیرنگی به یاد سرایندۀ شهید نادیا انجمن

محبوبه تیموری عزیز


زن جوان کنار پنجره ایستاد، به بیرون نگاه کرد، نور زرد ماه بر سیاهی شب پاشیده بود، سکوت شب عاشقانه شعر زیبای را در زبانش جاری ساخت، زمزمۀ شعر سکوت شب را می شکست.
نسیم ملایمی از پشت پردۀ نازک دم پنجره به داخل اتاق وزیدن گرفت و از لای گیسوان پریشان زن نوازش کنان گذشت، نگاهش بی اختیار در تاریکی شب بروی مخمل سیاهرنگ اسمان که ستاره ها نگین وار انرا زینت داده بود خیره ماند، شب انقدر ارام بود که از تماس عاشقانۀ باد با برگهای درختان نجوای لطیفی بگوش میرسید، زن دیدگان مشتاقش را روی هم گذاشت،................

 

باقی در ادامه ی مطلب................

او که بیست و چهار بهار بیش از عمرش نگذشته بود زندگی را با تمام وجودش احساس میکرد، زیبائی را با چشم دل میدید، دستی بر گیسوانش کشید، همه شور و عشق بود، شعری در زیر پوستش دوید و اهسته در خونش جاری شد، بی اختیار دستش بسوی دفترچۀ شعر رفت، قلم مشتاقانه لای انگشتان بلند قلمی اش لغزید و شعری از نوک قلم روی صفحۀ سپید دفترچه اش نقش گرفت:

باز تنها منم و جلوۀ زیبائی شب
باز عاشق شده ام عاشق تنهائی شب
باز مردم همه خوابیده و من مست خیال
جامها برده ام از ساقی رویائی شب

او در شب ارام شعرش، چون دست بلند میکرد، انگشتان مشتاقش با لطافت ، ماه و ستاره ها را لمس می نمود و در کوچه باغهای شعرش عطر گلهای عاشق را استشمام میکرد و از ان به حضور میرسید و چون در سپیده دمان پیشانی بر سجده گاه می سائید خود گمکرده را در سرگردان ترین سرگردانی ها در می یافت و باز دوباره انگشتان عاشقش قلم را میجست و دفترچۀ شعر را. اری، چکیدۀ شعری او عاشقانه نقش میگرفت.
صدای پای در دهلیز پیچید، سایۀ دراز مرد روی دیوار کنار او ایستاد، قلبش از ترس لرزید، قلم از لای انگشتانش به سردی فرو افتاد. مرد خشمگین، گیسوان زن را به انگشت پیچید و با مشت و لگد جام بلورین شعر او را شکست، اشک از چشمان بزرگ و سیاه زن شتابان روی رخساره های سپید او فرو می غلطید، او در عزای شعرش زانوی غم در اغوش گرفت. مرد از او میخواست تا شعرش را زنده به گور کرده بگذارد تا او بر ان گور پای کوبی کند. اما زن هرگز این وعده را به او نداد.
باد سوگوارانه از پنجره وزید و ورق های مچاله شدۀ دفتر چکامه را بسوی پرتاب کرد، مرد خشمگین اما راضی به بستر رفت، گوئی وظیفۀ شوهری اش را بجا میاورد؛ زن را بخود فرا خواند.
شب سوت کور بود، باد دگر از لای برگهای درختان گذری نداشت و گیسوان پریشان زن دگر نوازش انرا حس نمی کرد.
**
برف می بارید و شاخه های پوشیده از برف درختان سر بسر همدیگر گذاشته گوئی رازی را در گوش هم نجوا می کردند و بازوان در هم پیچیدۀ شاخه ها که استینی از برف پوشیده بود با عشق دست در دست هم داده دل زن جوان را به تپش واداشته و باز در رگهایش شعری می جوشید، مرد در خانه نبود، زن میدانست که مرد با شعر او میانۀ خوبی ندارد، او با چکامه های او حسادتی بیمارگونه داشت و یا شاید در نظر او شعر لکۀ ننگی بر دامان زن بود ویا شاید زن را در بلندای سپیدار چکامه های او درک نمیتوانست.
زن در نبود مرد شعر هایش را در دفترچۀ می نوشت و انرا لای لباسهایش، جای که دست مرد به ان نرسد پنهان میکرد.
زن پنجره را باز کرد و دفترچۀ شعرش را گشود، باری دیگر نشاط زندگی در خونش گرما بخشید، او زیبائی را حتی در تار های گیسوانش احساس میکرد و در عمق وجودش عشق را لمس می کرد، نور خورشید در سرمای زمستان و در ریزش بی امان برف هم در درونش تابیدن گرفت.
پشت پنجره ارام ارام برف میبارید و پیراهنی سیمینه گون بر پیکر طبیعت جلوه میفروخت، از طبع شعری زن عاشقانه شعر جاری بود و بر صفحات سپید دفتر شعرش چه زیبا نقش میکشید و جان میگرفت:

باز در خشکرود دفتر من
بانگ جانبخش اب میاید
میبرد رنگ کاغذ از تب و تاب
خامه با اضطراب می اید
باز از خشکدشت لبهایم
چامه با صد کرشمه میشکفد
عجب اینجاست کز چنین برهوت
چون به یک باره چشمه می شکفد
در نهانگاه عقل و احساسم
باز هنگامۀ نوین برپاست
انچه دارم من از جنون و شعور
در سرم سرکشیده در غوغاست
دختر تشنه جان دفتر من
شعر را موج موج مینوشد
بیخود از قصۀ فراز و فرود
فارق از عمق و اوج مینوشد

زن از جهان بیرون جدا بود و صدای پای مرد را که نا متعادل و خشمگین بسوی او می امد نشنید، صدای ترق دروازه به گوشش نرسید، مرد فریاد زد، زن با دو دست دفترچه اش را محکم گرفت، مرد غرید و بسوی او حمله ور شد، زن دفتر شعر را به سینه فشرد و در برابر مرد ایستاد، او چون مادری شجاع که در برابر مصائب زندگی از کودکش تا پای جان حمایت میکند کودک شعرش را به سینه میفشرد و برای حمایت از ان امادۀ مبارزه بود، مرد در برابر مقاومت زن خشمگین تر از پیش به دفتر شعر او چنگ برد، اما دفتر و قلم انچنان شجاعانه در دست زن مقاومت میکرد که مرد با جنون بیشتری به اوحمله ور شد و با مشت گره شده اش پیشانی زن را خونین ساخت انگاه با ضربۀ دیگری فرقش را شکافت، زن نقش بر زمین افتاد.
مرد سراسیمه بر پیکر خونین زن مینگریست، خون سرخ و گرم از شقیقۀ او جاری بود.
در بیرون ارام ارام برف می بارید، دفترچۀ شعر کنار پنجره پرت شده بود و قلم لای انگشتان سرد و یخزدۀ زن چسپیده بود، نگاه چشمان بی فروغش چون مادری که در بستر مرگ نگران کودکش باشد با نگرانی بسوی دفتر شعرش خیره مانده بود:
کمرنگترین واژۀ دیوان حیاتم
در کج و ریز، که خوانا شدنی نیست
بگذار که ناخوانده و بیگانه بمیرد
این واژۀ نفرین شده معنی شدنی نیست

بشنو از نی بازدید : 245 سه شنبه 05 فروردین 1393 زمان : 12:14 نظرات (0)
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
گرچه افکارت صدای شیشه است
بهر فرهاد زمان این تیشه است
حرکت حافظ صفت در پای توست
آذرخش تند در رویای توست
کاش این رویای تو احیا شود
تا صدای ما از آن بالا شود
شاید این بهترین سر آغاز کار مان باشد که شفیق اوبه تبار را با شعری که بمناسبت نشرنخستین شماره از فصلنامه الکترونیکی ادبی هنری و فرهنگی ( بشنو از نی ) با خود داشته باشیم،باید یادآور شوم که نام این نشریه از بین بیش از یک صد نامی انتخاب شده است که از طریق فضای مجازی فیس بوک برای مان مواصلت ورزید و شفیق اوبه تبار چندین نام را از طریق پیامک برای مان ارسال داشت نام انتخابی بشنو از نی و شعر بالا را هم به مناسبت چاپ نخستین شماره برای من فرستاد،و اما آغاز کار : من به عنوان شاگرد ادبیات همیشه جای خالی یک نشریه ادبی را پیرامون خودم احساس میکردم و این احساس خلاء وادارم نمود به نشر یک چنین نشریه ای . جادارد از همه کسانی که با من ابراز همکاری نموده اند خالصانه سپاسگزاری کنم.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • صفحات جداگانه
    دانلود آهنگ

    در این قسمت لینک مستقیم  دانلود آهنگ های زیبا را برای شما در نظر گرفته ایم.

    برای دانلود آهنگ های بیشتر ابتدا عضو شوید.


    برای دیدن آهنگی از خسرو فدا کلیک کنید 

    برای دانلود این آهنگ کلیک کنید 

    برای دیدن دکلمه خیلی زیبای شعری از مژگان ساغر کلیک کنید 

    دانلود دکلمه شعر جنون با صدای مژگان ساغر کلیک کنید 

    دانلود دکلمه شعر از مژگان ساغر با کیفیت خیلی عالی کلیک کنید 

    دانلود کلپ جالب از احسان خواجه امیری کلیک کنید 


    آمار سایت
  • کل مطالب : 1227
  • کل نظرات : 118
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 100
  • بازدید امروز : 57
  • باردید دیروز : 232
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 13
  • بازدید هفته : 57
  • بازدید ماه : 2,827
  • بازدید سال : 40,123
  • بازدید کلی : 366,405
  • کدهای اختصاصی
    ------------------------------------------------------------------------------