تکتم حسینی
...
بینگاهت، بینگاهت مرده بودم بارها
ای كه چشمانت گره وا میكنــد از كارها
مهر تو جاری شده در سينــهی دريا و رود
دَور دستاس تو مــیچرخند گندمزارها
باز هم چيزی به جز نان و نمك در خانه نيست
با تو شيرين است اما سفرهی افطارها
باغ غمگين است، لبخندی بزن تا بشكفند
ياسها، آلالهها، گلپونهها،گلنارها
برگهای نازكت را مرهمی جز زخم نيست
دورت ای گل، سر بر آوردند از بس خارها
بعد تو دارد مدينــه غربتـــي بیحد و مرز
خانههای شهر، درها، كوچهها، ديوارها
نخلهاي بیشماری نيمهشبها ديدهاند
سر به چاه درد برده كوه صبری، بارها