بشنو از نی . . .

اولین فصلنامه الکترونیکی ادبی هنری فرهنگی افغانستان

صفحه اصلی آرشیو مطالب انجمن تماس با من قالب وبلاگ

فراتر

فراتر

سهراب سپهری

 

می تازی ، همزاد عصیان !
به شکار ستاره ها رهسپاری ،
دستانت از درخشش تیر و کمان سرشار.
اینجا که من هستم
آسمان ، خوشه کهکشان می آویزد،
کو چشمی آرزومند؟

 

 

باقی  در ادامه ی مطلب.............




ادامه مطلب ...
[ چهارشنبه 26 شهريور 1393 ] [ 8:36 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

گل باغ آشنایی

گل باغ آشنایی

محمود مشرف تهرانی ( م.آزاد )

گل من ، پرنده ای باش و به باغ باد بگذر.
مه من ، شكوفه ای باش و به دشت آب بنشین.
گل باغ آشنایی ، گل من ، كجا شكفتی
كه نه سرو می شناسد
نه چمن سراغ دارد؟
نه كبوتری كه پیغام تو آورد به بامی
نه به دست مست بادی خط آبی پیامی.

 

باقی در ادامه ی مطلب....................




ادامه مطلب ...
[ سه شنبه 25 شهريور 1393 ] [ 10:25 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (1) ]

ضرب المثل ها(گرگ دهن آلوده ویوسف ندریده)

گرگ دهن آلوده ویوسف ندریده


هرگاه بی گناهی مورد تهمت واقع شود از مصراع مثلی بالا به منظوراثبات برائت و بی گناهی خویش استفاده می کند . این مثل مصراع دوم بیتی از یکی از غزلیات سعدی شیرازی است .

اما ریشه تاریخی این مثل سائر :

یعقوب پسر اسحاق که از انبیای بنی اسراییل است از دو همسرش به نام لیا و راحیل و دو کنیز به اسامی بلهه و زلفه دوازده پسر به وجود آورد که در کتب مذهبی به نام اسباط معروفند . نام این اسباط چنین است :
روبیل ، شمعون ، لاوی ، یهودا ، ایساخو ، زابلیون ، فرزندان لیا : یوسف و بنیامین ، فرزندان راحیل ؛ دان و نفتالی فرزندان بلهه کنیز راحیل ؛ جاد و اشیر فرزندان زلفه کنیز لیا که همگی در خدمت پدر بودند و یک جا زندگی می کردند . شبی یوسف خواب دید که یازده ستاره و خورشید و ماه بر او سجده گزارده اند .

 

 

 

باقی در ادامه ی مطلب...............




ادامه مطلب ...
[ دوشنبه 24 شهريور 1393 ] [ 6:46 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (2) ]

شهباز ایرج

آهوچرانی
شهباز ایرج
...

مهربانی می‌کنی نامهربانی می‌کنی...
هر چه می‌خواهی بکن که می‌توانی می‌کنی
ریشه در خاک تو دارم سبزم از باران تو
هم زمین من شدی هم آسمانی می‌کنی
هم‌دلی هرگز نخواهی کرد، شادم که به من
با جواب هر سلامی هم‌زبانی می‌کنی
چشم‌هایت آهوان دشت لیلی می‌شوند
می‌روی در کوچه‌ها آهوچرانی می‌کنی
شاد باشم یا شوم غمگین ... نمی‌دانم چرا
با نگاهت خانه‌ی ما را نشانی می‌کنی
خُلق و خویت را که می‌بینم تصور می‌کنم
از برای کشتن من زندگانی می‌کنی



[ شنبه 22 شهريور 1393 ] [ 10:32 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (2) ]

عبدالله امان بی‌خود

عبدالله امان بی‌خود
...

بسته‌ى موى تو بسته است سرنوشتِ من
كافه‌ى چشم تو حل گشته در سرشت من...
رد شدى از گذر قبر كهنه‌ام دي‌روز
ناگهان چهره برآورد روى زشت من
رفتنت فاجعه‌یى بود، خشك‌سالى شد
عطشى گرم بسوزاند، كِشت كِشت من
فكر كردم به تو: صحرا و كوه لرزيدند
فكر كردم به تو: سر ماند سقف و خشت من
سر به زانوى تو ماندم به مرگ تن دادم
بر اميدى كه گشايى درِ بهشت من



[ شنبه 22 شهريور 1393 ] [ 10:32 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (1) ]

سید محبوب احمدی

سید محبوب احمدی
...

تیرگیِ لحظه‌ها دل‌گیر می‌سازد مرا
بغضِ بی‌حد، با خودم درگیر می‌سازد مرا...
چشم وا ناکرده سوی باغ، دهقانِ حسود
در کمانِ تنگ‌چشمی، تیر می‌سازد مرا
من مگر مفهومِ ناپیدای مضمونم؟ عجب!
هر یکی دفترچه‌ی تفسیر می‌سازد مرا
چون نشانِ بدشگونی، پیره‌زالِ بدگمان
در بیانِ فالِ بد، تعبیر می‌سازد مرا
وهمِ دندان‌های تیزِ گرگ‌های زوزه‌کش
در حریمِ دهکده، زنجیر می‌سازد مرا
«من ستیزی»های عالم تا به اینَک مبهم است
رفته رفته این معمّا پیر می‌سازد مرا



[ شنبه 22 شهريور 1393 ] [ 10:31 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

روح‌الله بهرامیان تشنه

روح‌الله بهرامیان تشنه
...

در قلب خود بگذار یک‌جا جای من باشد
تا آن دل خلوت همه دنیای من باشد...
از ناامیدی‌‌ها پناهم ده در آغوشت
جسم تو تا تن‌پوشه‌ی دیبای من باشد
دیوی که در قلب یک انسان زندگی کرده
افسانه و اسطوره‌ی فردای من باشد
گل آورد نیزار باغ گیسوات یک روز
گل با نشان شصت من امضای من باشد
با تو من از آمو گذشتم زادگاهم بود
گفتم که موهایت نیاگارای من باشد
گفتم تمام زندگی از تو به شرطی که
چشمت عبادت‌گاه من، بودای من باشد
نام مرا امید بگذاری و بگذاری -
رو پرده‌ی بر ناامیدی‌های من باشد



[ شنبه 22 شهريور 1393 ] [ 10:30 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

منیر احمد بارش

آموزگار
منیر احمد بارش
...

توفنده‌باد سِکه‌ی‌گردون به‌فال تو...
آموزگارِ پهنه‌ی گیتی مدال تو
در آستانِ پاسخ و منطق طلوع توست
ای سوژه‌ی تقّدسِ مشرِق جمال تو
تا نُه فلک تو اسپ تفکر جهانده‌ای
خورشیدِ تاب‌ناکِ حقایق به بال تو
ای روشنایی‌بخش مه‌آلود زندگی
اِعجازِ شعله‌های مسلسل جلال تو
ای باغ‌بان باغ‌ِ درختانِ قد بلند
بونصر و بوعلی و فلاطون نهال تو
جغرافیای بینش و دانش حریم توست
«فرخنده باد روز وشب و ماه و سال تو»



[ شنبه 22 شهريور 1393 ] [ 10:28 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

حسیب نیما

بی‌سراغی
حسیب نیما
...

ترا گم کرده‌ام آن سوی فردا، حال تنهایم ...
می‌انگارم، درین دنیا، که یک صد سال تنهایم
تو با من بودی و هر شاخ سبزی آشیانم بود
تو رفتی، آسمان گم شد، و من بی‌بال، تنهایم
به مثل شهر عاشق مرده‌یی، از سایه می‌ترسم
و در آیینه‌ی تاریکِ بی‌تمثال، تنهایم
صدای خنده‌ی دیوانه در بارانم و، بی‌تو
چه فرقی می‌کند، دل‌تنگ یا خوش‌حال، تنهایم
تو در شه‌نامه‌ی جانم، همان رودابه‌ی عشقی
و من آن پهلوان تشنه، یعنی زال، تنهایم
درونم جبهه‌ی جنگ است و من سرباز زندانی
تمام هستی‌ام با لشکر بیگانگان اِشغال، تنهایم
که می‌فهمد که در خاموشی‌ام فریاد فردایی‌ست
میان ازدحامم، با زبان لال، تنهایم
...
ترا گم کرده‌ام، اما، ترا در خویش می‌جویم
شبم از چشم‌های توست مالامال‌، تنهایم



[ شنبه 22 شهريور 1393 ] [ 10:27 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

بهار سعید

فریاد
بهار سعید
...

هرچه که باغ بود، گل از یاد برده است...
گنجشککان ده‌کده را باد برده است
دستان شاخه‌های پُر از سیب سرخ را
دزدان پشتِ گردنه، آزاد برده است
هی، مارها که جوجه‌ی شاهین باغ را
از آشیانه‌ی سر شمشاد برده است
مردم همیشه دیده که از دورهای شب
دیو آمدَست و هر چه پری‌زاد برده است
پژواک من به باورِ یک کوه جا نشد
دردی مرا فراترِ فریاد برده است



[ شنبه 22 شهريور 1393 ] [ 10:26 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

نزدیک آی


نزدیک آی

سهراب سپهری


بام را برافکن ، و بتاب ، که خرمن تیرگی اینجاست.
بشتاب ، درها را بشکن ، وهم را دو نیمه کن ، که منم
هسته این بار سیاه.
اندوه مرا بچین ، که رسیده است.
دیری است، که خویش را رنجانده ایم ، و روزن آشتی بسته است.
مرا بدان سو بر، به صخره برتر من رسان ، که جدا مانده ام.
به سرچشمه ناب هایم بردی ، نگین آرامش گم کردم ، و گریه سر دادم.
فرسوده راهم ، چادری کو میان شعله و با ، دور از همهمه خوابستان ؟
و مبادا ترس آشفته شود ، که آبشخور جاندار من است.
و مبادا غم فرو ریزد، که بلند آسمانه زیبای من است.
صدا بزن ، تا هستی بپا خیزد ، گل رنگ بازد، پرنده هوای فراموشی کند.
ترا دیدم ، از تنگنای زمان جستم . ترا دیدم ، شور عدم در من گرفت.
و بیندیش ، که سودایی مرگم . کنار تو ، زنبق سیرابم.
دوست من ، هستی ترس انگیز است.
به صخره من ریز، مرا در خود بسای ، که پوشیده از خزه نامم.
بروی ، که تری تو ، چهره خواب اندود مرا خوش است.
غوغای چشم و ستاره فرو نشست، بمان ، تا شنوده آسمان ها شویم.
بدر آ، بی خدایی مرا بیاگن، محراب بی آغازم شو.
نزدیک آی، تا من سراسر ((من)) شوم.



[ جمعه 21 شهريور 1393 ] [ 23:25 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (1) ]

شهباز ایرج

شهباز ایرج
...

گفتم هزار مرتبه باخود: بس است، بس!
اما نشد که روی بگردانم از هوس...
طغیان رودخانه‌ی عشق است زندگی
آن‌کس نجات یافت که افتاد از نفس
در خاطرم خیال کسی پرسه می‌زند
که نیست در بساط زمین مثل هیچ کس
تا من پرنده نام بگیرم تو آسمان
هر جا که آشیانه بسازم شود قفس
شاید تو آمدی که نجاتم دهی ولی
گفتی: زیان ندارد اگر در گرفت خس
آتش‌نشان تو بودی و آتش گرفته من
کم کم شدم تمام و نبودی به دست‌رس



[ پنجشنبه 20 شهريور 1393 ] [ 19:22 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (1) ]

یحیا جواهری

یحیا جواهری
...

خدايا بی‌تعارف، از خودت يك جان بدهكارم
تو جان خواهی، من از جان و جهانت نيز بيزارم...
بيا مردانگی كن هر چه را بخشيده‌‌ای بستان
بهشت از تو جهنم مال من، آري گنه‌كارم
فريب ماه و خورشيد ترا ديگر نخواهم خورد
تو هم با اين چراغك‌ها نه منت دِه، نه آزارم
به تو چه يا به كس چه گر مجوسم يا مسلمانم
تو از خود عالمی داری، من از خود عالمی دارم
بيا ام‌شب خدايی كن مرا بر حال خود بگذار
رهايم كن كه تا وقتی نفس دارم گرفتارم
زمين تنگ و نفس تنگ، آسمان تنگ و جهان تنگ است
بيا ای مرگ رؤيايی كه من عزم سفر دارم



[ پنجشنبه 20 شهريور 1393 ] [ 19:22 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (1) ]

صدا سلطانی

صدا سلطانی
...

گنديده‌ام! به قول شما بو گرفته‌ام
حالا به روسپی‌گری‌ام خو گرفته‌ام...
ديگر نصیحتی که به گوشم نمی‌رود
حتا من از خدای تو ھم رو گرفته‌ام
يك شهر بدگمانی و یک خانه دل‌بدی
این‌ھا غنایمی‌ست كه از تو گرفته‌ام
هر روز آرزوی ترا می‌کنم ولی
ھر شب برای قتل تو چاقو گرفته‌ام
حالا كه بی‌تفاوتی‌ات بیش‌تر شده
دنبال حرفِ «بخشی» و جادو گرفته‌ام
زن داری و به وعده‌ی تو اعتبار نیست
من را بگو كه عاشق يابو گرفته‌ام



[ پنجشنبه 20 شهريور 1393 ] [ 19:21 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

خواجه صديق

خواجه صديق
...

گردی به دامنت ننشست از غبار ما
كردى عبور صاعقه‌سا از ديار ما...
چشمت نشد كه ره بكشد گاهی سوی من
تا خود ببینی از گذر روزگار ما
خواهم ز در درآیی و نازآفرین شوی
تا بگسلد عنان دل بی‌قرار ما
لب تشنه‌ی شراب وفایم ز سال‌ها
ای آشنا بیا، ببر از سر خمار ما
تا آتش افگنی ز حسادت به‌جان غیر
کاش ای عزیز دل بنشینی کنار ما
ما و هواى سير گلستان آرزو
خوش مى‌خلد به پاى طلب نوك خار ما
در جیب سينه نامه نهان بِه كه بى‌امان
خون می‌چکد ز خامه‌ی حسرت‌نگار ما



[ پنجشنبه 20 شهريور 1393 ] [ 19:21 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

صادق عصیان

صادق عصیان
...

گذاشتی که جهنم شود جداییِ ما
جهانِ شعله‌ور از غم شود جداییِ ما...
گداشتی که بپوسند باغ‌های سرور
دوامِ موسم ماتم شود جداییِ ما
بهانه‌گیری و ضدبازیِ تو باعث شد
که رفته رفته فراهم شود جداییِ ما
در انتظارِ چه‌ای؟ بیش از این چه می‌خواهی؟
مگر فزون‌تر ازین هم شود جداییِ ما؟
تمامِ فاصله‌ها منفجر شوند ای کاش
تو مهربان شوی و بَم شود جداییِ ما
ببخش دوزخی‌ات را که باز می‌پرسد
بهشت من! چه کنم کم شود جداییِ ما؟



[ پنجشنبه 20 شهريور 1393 ] [ 19:20 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

سمیع حامد

سمیع حامد
...

در شهر تو هوای تو است و تو نیستی
آهنگ خنده‌های تو است و تو نیستی...
گفتند تا هنوز مرا یاد می‌کنی
آوازه‌ی وفای تو است و تو نیستی
گنجشک‌ها فراق ترا جیغ می‌زنند
زیر درخت جای تو است و تو نیستی
از بس پُر است خاطرم از خاطرات تو
حتا صدای پای تو است و تو نیستی
گفتی خدا هم از تو نتواند جدا مرا
نام خدا! خدای تو است و تو نیستی



[ پنجشنبه 20 شهريور 1393 ] [ 19:19 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (1) ]

زبیر رضوان

زبیر رضوان
...

باید تمام هستی خود را مرور کرد
باید دوباره مُرد وَ از سر ظهور کرد...
سهراب گفته‌های قشنگت دقیق بود
«بی‌حرف باید از خم این ره عبور کرد»
دیوانه بغض کرد و پی انتقام رفت
در قلب خود خدای خودش را ترور کرد
در پشت کامپیوتر دنیای خود نشست
شاعر تمام زندگی‌اش را بلور کرد
لیلا دگر برای خودش مست کرده بود
هرگز غمش نبود که مجنون چطور کرد
دنیا چهار گوشه‌ی‌تان خط کشیده است
هرگز نباید از خط قرمز عبور کرد
اما دل است ... سر به کسی خم نمی‌کند
باید همَش به گقته‌ی این شعور کرد



[ پنجشنبه 20 شهريور 1393 ] [ 19:19 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

شاه نعمت الله ولي

ما عاشق و مستیم و طلبکار خدائیم
ما باده پرستیم و از این خلق جدائیم
بر طور وجودیم چو موسی شده ازدست
بی پا و سر آشفته و جویای لقائیم
روحیم که در جسم نباشد که نباشیم
موجیم که در بحر به یک جای نیائیم
در صومعهٔ سینهٔ ما یار مقیمست
ما از نظرش صوفی صافی صفائیم
ما غرق محیطیم نجوئیم دگر آب
ای بر لب ساحل تو چه دانی که کجائیم
مائیم که از سایه گذشتیم دگر بار
ما سایه نجوئیم همائیم همائیم
مائیم که از ما و منی هیچ نماندست
در عین بقائیم و منزه ز فنائیم
گاهی چو هلالیم و گهی بدر منیریم
گاهی شده در غرب و گه از شرق برائیم
سید چه کنی راز نهان فاش نگفتیم
در خود نگرستیم خدائیم خدائیم

شاه نعمت‌الله ولی



[ پنجشنبه 20 شهريور 1393 ] [ 15:9 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

نیایش

نیایش

سهراب سپهری

 

دستی افشان ، تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد ، هر
قطره شود خورشیدی
باشد که به صد سوزن نور ، شب ما را بکند
روزن روزن.
ما بی تاب ، و نیایش بی رنگ .
از مهرت لبخندی کن ، بنشان بر لب ما
باشد که سرودی خیزد در خورد نیوشیدن تو

 

باقی در ادامه ی مطلب..............




ادامه مطلب ...
[ پنجشنبه 20 شهريور 1393 ] [ 12:57 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

ضرب المثل ها(گنج قارون دارد)

گنج قارون دارد


قارون در ادبیات فارسی کنایه از کسی است که در اندوختن مال و ثروت افراط ورزد و در راه خدا دیناری صرف نکند .

مقصود از گنج قارون در اصطلاح عامیانه به اموال بی قیاسی اطلاق می شود که از طریق ناصواب به دست آید و بالمال نسبت به صاحب مال و ثروت وفا نکند .

 

باقی در ادامه ی مطلب......................




ادامه مطلب ...
[ پنجشنبه 20 شهريور 1393 ] [ 12:41 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

خليل الله خليلي

الهی ! اشک چشمی، سوز آهی
فروزان خاطــری، روشن نگاهــــی
زهرسو بسته شـــــد درهای امید
کلیدی ، رخنه ئی ، راهی پناهی


خليل الله خليلی

 



[ پنجشنبه 20 شهريور 1393 ] [ 11:44 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (2) ]

دلی که غیب نمای است و جام جم دارد

 

دلی که غیب نمای است و جام جم دارد

ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد

به خط و خال گدایان مده خزینه ی دل

به دست شاهوشی ده که محترم دارد

نه هر درخت تحمل کند جفای خزان

غلام همت سروم که این قدم دارد

رسید موسم آن کز طرب چو نرگس مست

نهد به پای قدح هر که شش درم دارد

زر از بهای می اکنون چو گل دریغ مدار

که عقل کل به صدت عیب متهم دارد

ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان

کدام محرم دل ره در این حرم دارد

دلم که لاف تجرد زدی کنون صد شغل

به بوی زلف تو با باد صبحدم دارد

مراد دل ز که پرسم که نیست دلداری

که جلوه نظر و شیوه ی کرم دارد

ز جیب خرقه ی حافظ چه طرف بتوان بست

که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد

 

حافظ شیرازی



[ سه شنبه 18 شهريور 1393 ] [ 0:31 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (3) ]

محمد اکرام بسیم

محمد اکرام بسیم
...

از بس در انتظار تو کردم درنگ‌ها
افتاد شانه‌های من از چشم سنگ‌ها...
رفتی دگر به دیدن ساحل نیامدی
کشتند در غیاب تو خود را نهنگ‌ها
چنگی زدی به زلف فریبنده‌تر شدی
در کشور تو ضامن صلح است جنگ‌ها
شلیک چشم‌هات نه تنها نکشته‌اند
بخشیده‌اند زندگی‌ام این تفنگ‌ها
زیبایی تو موجب زیبایی من است
آیینه‌ام مقابل انبوه رنگ‌ها
اما به بی‌وفایی تو سخت دل‌خوش‌اند
این مردم خدا زده، این چشم‌تنگ‌ها
وقتی که نيستی تو منی نیست در میان
با ماه گشته‌اند زبان‌زد پلنگ‌ها
گوش من است و قال و مقال پرندگان
چشم من است و رنگ غروب النگ‌ها



[ شنبه 15 شهريور 1393 ] [ 11:15 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (1) ]

تمیم حمید

تمیم حمید
...

به غزل کم کَمَک زدم بی‌تو
غمِ بسیار باشدم بی‌تو...
بی‌همه دور با تو رفتم لیک
با همه - آه - آمدم بی‌تو
نمرۀ «0» مالِ این دم نیست
دایماً! دور از «100»م بی‌تو
خوب دانی - اگرچه - خوب‌ترین!
این منِ بد چه‌ بد بُدم بی‌تو
حرفی‌ام یخ‌زده، بکُن گرمم
یک «الف‌مَد» - درین حدم - «ب» تو
اصلِ قانونی و چه تأییدی
شهر نه جنگلم ردم بی‌تو!
از ازل سهمِ دل شدی و کنون
از خدا هرچه آیدم بی‌تو



[ شنبه 15 شهريور 1393 ] [ 11:14 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

ذبیح‌الله راسخ

ذبیح‌الله راسخ

هم باغ بی‌بهار به دردم نمی‌خورد
هم سیم خاردار به دردم نمی‌خورد
پاییز می‌رسد همه تشویش می‌کنند...
تقویم روزگار به دردم نمی‌خورد
مظلوم را شکنجه به ظالم نگاهِ لطف
این عدل نابه‌کار به دردم نمی‌خورد
خواهم بهشت را که خدا وعده داده است
از راه انتحار به دردم نمی‌خورد
دل کرده عرض یک کمی آرام شو، چون او
فهمیده گیرودار به دردم نمی‌خورد



[ شنبه 15 شهريور 1393 ] [ 11:14 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

حمیده میرزاد

حمیده میرزاد
...

به قدر چاه هم تفسیر آهم را نفهمیدند
و چون نی، ناله‌های گاه گاهم را نفهمیدند...
اگر چه قطره اشکم، برق چشم و زیب مژگان است
ولی درد، این فروغ هر نگاهم را نفهمیدند
شب یلدای من باقی، خبر از صبح فردا نیست
ستاره، ماه، شب، رمز پگاهم را نفهمیدند
چرا بیگانه می‌خوانند ما را شادمانی‌ها
چرا آهنگ ناب و دل بخواهم را نفهمیدند؟
شکستم در تب و تاب شکستن‌های پی در پی
نه تنها خود، که مردم اشتباهم را نفهمیدند
به جنگ با خودم مُردم! چه تنها و غریبانه
چرا فانوس‌ها آوردگاهم را نفهمیدند؟



[ شنبه 15 شهريور 1393 ] [ 11:13 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

صدا سلطانی

صدا سلطانی
...

می‌رسیم و بار دیگر بوسه‌ھای لعنتی
آه كی آغاز شد این ماجرای لعنتی...
می‌روم کم کم فراموشت کنم اما ھنوز ...
باز پیدا می‌شوی و این «صدا»ی لعنتی
ھی عزیزم! عشق ما شاید چرندی بیش نیست
«دوستت دارم» همين؟ يك ادعای لعنتی!
گفته بودی می‌رویم و بین شب گم می‌شویم
باز روشن می‌شود آخر ھوای لعنتی
می‌روی پشت تمام کو‌ه‌ها گم می‌شوی
می‌روم تا انتھای رد پای لعنتی
ھیچ کس فکری به حال زخم‌های ما نکرد
می‌رویم از دست آخر ما دو تای لعنتی
من كه مردم قبرها را خاك نه آتش بريز!
من كه مُردم شعر می‌ماند برای لعنتی ...



[ شنبه 15 شهريور 1393 ] [ 11:13 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

من و دریا

من و دریا
فرهاد سجودی
...

دو تا عاشق دو تا رسوا، من و دریا...
دو تا پیدا دو ناپیدا، من و دریا
دو تا ول‌گرد صحرایی، دو وحشی
دو تشنه در دل صحرا، من و دریا
دو تا شاعر، دو تا سوژه، دوتا شعر
روایت از لب دریا، من و دریا
دو تا تنهای بی‌چاره، دو آواره
دو تا دریاییِ تنها، من و دریا
دو دیوانه، دو افسانه، دو بی‌خانه
من و دریا، من و دریا، من و دریا



[ شنبه 15 شهريور 1393 ] [ 11:13 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

آریانژاد آژیر

آریانژاد آژیر
...

آه! آتش بزنم خانه‌ی غداری که ...
به ستم می‌شکند شاخِ سپیداری که ......
به ستم می‌زند آتش به خیابانِ بهار
به گل سرخ زند طعنه و هُش‌داری که ...
آه، مرداب جنون سر زند از دجله‌ی نور
تا لگدمال شود سبزه‌ی بیماری که ...
تا خزان می‌شکند زمزمه‌ی سبز درخت
باغ می‌سوزد ازین آتشِ تب‌داری که ...
چو تبر می‌شکند جنگلِ آزادی من
برده‌ی ننگم و بازار و خریداری که ...
من و کُه‌دامنی از فاجعه، از دود و شرار
من و تکبیر و سراندازی خون‌باری که ...
به قلم، تا که نفس می‌کشد این نوحِ سخن
نگذارم به شقایق رسد آزاری که ...
ای کمان‌دارِ زبون رام تو هرگز نشوم
به خیال چه کشیدی به رهم تاری که ...
کافر بندم و بی‌دینِ اسارت ظالم
من عقابم، سر پرواز و سرِ داری که ...



[ شنبه 15 شهريور 1393 ] [ 11:12 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

سید ضیاءالحق سخا

سید ضیاءالحق سخا
...

حالا كه آسمان شده توفاني، بي‌چتر و سرپناه چه خواهم كرد؟
آنك شبِ سياه رسيد از راه، با اين شب سياه چه خواهم كرد؟...
خورشيد سر به لاك خودش برده، ديو سياه ماه مرا خورده
حالا من و چراغكي پژمرده، ام‌شب بدون ماه چه خواهم كرد؟
وقتي كه زندگي همه‌اش جنگ است، وقتي سلاح‌ها همه نيرنگ است
من كه سلاح جنگ ندارم هيچ، بي‌خيمه و سپاه چه خواهم كرد؟
گيرم به وهم و وحشت و تنهايي، خود را به نيمه شب بكشم، اما
از نيمه شب به بعد خداي من! تا نور صبحگاه چه خواهم كرد؟
آري كه اشتباه و گناهم بود، در ديد و در نگاه گناهم بود
در انتخاب راه گناهم بود، با اين همه گناه چه خواهم كرد؟
شايد زمان، زمانِ سفر باشد، راهي براي دفــع خطر باشد
از گام‌هاي خسته چه خواهم ديد؟ با كوره‌راه و چاه چه خواهم كرد؟
گيرم مجال بال و پري باشد، قول و قرار هم‌سفري باشد
در نيمه‌هاي راه ولي يارب! با يار نيمه‌راه چه خواهم كرد؟



[ شنبه 15 شهريور 1393 ] [ 11:12 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

شهیر داریوش

شهیر داریوش
...

در مشت متاعی به‌جز از خاک چی داری؟
در دام به غیر از خس و خاشاک چی داری؟...
جز چند کتابی که الفبای زبان‌اند
از جنس سخن، در دهنِ چاک چی داری؟
جز خستگی هر شب و تکراری یک زن
جز گریه در آن بالش نم‌ناک چی داری؟
تا نان تو در همهمه‌ی مدرسه چرب است
از مردن تدریجی خود باک چی داری؟
شسته‌ست دهانِ تو به آیاتِ الهی
پس چشم به اندازه‌ی مسواک چی داری؟
جداً نگرانم که بمیری و بپرسند:
آقا! تو در آیینه‌ی ادراک چی داری؟
پیراهن اندیشه برای تو گشاد است
قصد سفریدن تو به افلاک چی داری؟



[ شنبه 15 شهريور 1393 ] [ 11:12 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

خواجه صديق

خواجه صديق
...

گردی به دامنت ننشست از غبار ما
كردى عبور صاعقه‌سا از ديار ما...
چشمت نشد كه ره بكشد گاهی سوی من
تا خود ببینی از گذر روزگار ما
خواهم ز در درآیی و نازآفرین شوی
تا بگسلد عنان دل بی‌قرار ما
لب تشنه‌ی شراب وفایم ز سال‌ها
ای آشنا بیا، ببر از سر خمار ما
تا آتش افگنی ز حسادت به‌جان غیر
کاش ای عزیز دل بنشینی کنار ما
ما و هواى سير گلستان آرزو
خوش مى‌خلد به پاى طلب نوك خار ما
در جیب سينه نامه نهان بِه كه بى‌امان
خون می‌چکد ز خامه‌ی حسرت‌نگار ما



[ شنبه 15 شهريور 1393 ] [ 11:11 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

سید ضیاءالحق سخا

سید ضیاءالحق سخا
...

من چيستم؟ که دار و ندارم شکستنی‌ست
قد ناکشيده هر چه بکارم، شکستنی‌ست...
تنها نه شيشه ـ شيشه‌ی عمرم ـ که بعد مرگ
لوح و کتيـبه‌های مزارم شکستنی‌ست
حتا ز جنس سنگ اگر هم به دل‌خوشی
چيزی به يادگار گذارم شکستنی‌ست
گفتی: بيا و دست بده، دست زندگی‌ست
آری ولی اگر بفشارم، شکستنی‌ست
تابی برای دست تسلا نمانده است
اين شانه‌های خسته ز بارم، شکستنی‌ست
...
در چار راه مزدحمم، ای چراغ سبز !
چشمک بزن که صبر و قرارم شکستنی‌ست



[ شنبه 15 شهريور 1393 ] [ 11:11 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

هارون رحیمی

هارون رحیمی
...

باید پدر شوی که بفهمی چه می‌کشم
خونِ جگر شوی که بفهمی چه می‌کشم...
یا در بساطِ نکته‌فروشانِ شهرِ خود
صاحب‌نظر شوی که بفهمی چه می‌کشم
یا مثلِ یک زنی که پُر از مرد بودن است
(سیما سمر) شوی که بفهمی چه می‌کشم
یا مثلِ یک درخت تو را ریشــه‌کن کنند
زیرِ تَبر شوی که بفهمی چه می‌کشم
یا هم کنار طعنه‌زدن‌های مادرت
هر روز کر شوی که بفهمی چه می‌کشم
باید غذای شام تو سیگار باشد و ...
با گریه تر شوی که بفهمی چه می‌کشم
در کشوری که پیروِ قانونِ جنگل است
یک شیرِ نر شوی که بفهمی چه می‌کشم
از تخمِ چشم‌های تو پرواز گم شود!
بی‌بال و پر شوی که بفهمی چه می‌کشم
ای کودکِ همیشه قشنگم (امیرِ) من
باید پدر شوی که بفهمی چه می‌کشم



[ شنبه 15 شهريور 1393 ] [ 11:10 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

ملا هادی سبزواری

ملا هادی سبزواری

 

ای که پنداری که نبود حشمت و جاهی ترا
هست شرق و غرب عالم ماه تا ماهی ترا
از پیش تا چند گردی کو بکو و در بدر
رو بخویش آور که هست از خود باو راهی ترا
گام نه اول بره پس از خود ای سالک بره
زان نهٔ آگه که از خود هست آگاهی ترا
گر خدا خواهی تو خود خواهی بنه در گوشه ای
تا که خود خواهی شود عین خدا خواهی ترا
جام جم خواهی بیا از خود ز خود بیخود طلب
بهر دارا ساختند آئینهٔ شاهی ترا
خوشه ای از خرمنش اسرار اگر داری طمع
اشک باید ژاله سان و چهرهٔ کاهی ترا



[ جمعه 14 شهريور 1393 ] [ 3:35 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]

طاغوت و یاقوت هر دو زن بودند

طاغوت و یاقوت هر دو زن بودند

الهه عروضی و محمد علی همایون کاتوزیان

 

روز پائیزی قشنگی بود. یكهو ابرها همه جمع شدند یكجا. هوا تاریك شد. باد شدیدی آمد و در و پنجره‌ها به هم خوردند. رفتم پنجره‌ها را ببندم كه چشمم افتاد به خیابان. انگار باد تمام خاك‌های خیابان پهلوی را از دم پنجره‌ی من با هرچه روزنامه‌ی كهنه و برگ خشك بود می‌برد. رعد و برق شد؛ بعد هم رگبار. هركسی به یك طرف می‌دوید و به زیر بالكنی و طاقی پناه می‌برد تا بعد برود پی كارش.

 

 

باقی در ادامه ی  مطلب.....................




ادامه مطلب ...
[ یکشنبه 09 شهريور 1393 ] [ 8:49 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (1) ]

رضای تو ...

 
رضای تو ...
نویسنده: سحر

 

پدر با خود نجوا کرد: خدایا مزرعه‌ام تشنه و ترک خورده است، باران بفرست.

مادر زیر لب گفت: خدایا سقف خانه‌ام چکه می‌کند، خودت ما را از باد و باران حفظ کن. 

کودک اندیشید: باران ببارد چه بهتر، باران نبارد چه بهتر!



[ شنبه 08 شهريور 1393 ] [ 11:45 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (2) ]

دلبستگی مال دنیا

 
دلبستگی مال دنیا

یکی ازعلمای ربانی نقل می کرد:درایام طلبگی دوستی داشتم که ساعتی داشت وبسیارآن رادوست می داشت ،همواره دریادآن بودکه گم نشودوآسیبی به آن نرسد،اوبیمارشدوبراثربیماری آنچنان حالش بدشدکه حالت احتضاروجان دادن پیداکرد، دراین میان یکی ازعلماءدرآنجا حاضربودواوراتلقین می دادومی گفت :بگولااله الاالله اودرجواب می گفت : نشکن نمی گویم :ماتعجب کردیم که چرابه جای ذکرخدا،می گوید:نشکن نمی گویم ، همچنان این معمابرای مابدون حل ماند،تااینکه حال آن دوست بیمارم اندکی خوب شدومن ازاوپرسیدم ،این چه حالی بودکه پیداکردی ،مامی گفتیم بگولا اله الاالله ،تودرجواب می گفتی :نشکن نمی گویم .

اوگفت :اول آن ساعت را بیاوریدتابشکنم ،آن راآوردندوشکست. ،سپس گفت من دلبستگی خاصی به این ساعت داشتم ،هنگام احتضارشمامی گفتیدبگولااله الاالله ،شخصی شیطان را دیدم که همان ساعت رادریک دست خودگرفته ،وبادست دیگرچکشی بالای آن ساعت نگه داشته ومی گوید:اگربگوئی لااله الاالله ،این ساعت رامی شکنم ،من هم به خاطرعلاقه وافری که به ساعت داشتم می گفتم :ساعت رانشکن ،من لااله الا الله نمی گویم !

 

 


[ شنبه 08 شهريور 1393 ] [ 11:36 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (1) ]

آخرین آرزوی سقراط

آخرین آرزوی سقراط

پیش از آنکه سقراط را محاکمه کنند از وی پرسیدند: بزرگترین آرزویی که در دل داری چیست؟

پاسخ داد: بزرگترین آرزوی من این است که به بالاترین مکان آتن صعود کنم و با صدای بلند به مردم بگویم: ای دوستان، چرا با این حرص و ولع بهترین و عزیزترین سال های زندگی خود را به جمع ثروت و سیم و طلا می گذرانید، در حالیکه آنگونه که باید و شاید در تعلیم و تربیت اطفالتان که مجبور خواهید شد ثروت خود را برای آنها باقی بگذارید، همت نمی گمارید؟!



[ شنبه 08 شهريور 1393 ] [ 11:35 ] [ بشنو از نی ] [ نظرات (0) ]
.: تعداد کل صفحات 31 :. صفحه شماره صفحه قبل 1 2 ...2 3 4 ...30 31 صفحه بعد

درباره وبلاگ



گرچه افکارت صدای شیشه است
بهر فرهاد زمان این تیشه است
حرکت حافظ صفت در پای توست
آذرخش تند در رویای توست
کاش این رویای تو احیا شود
تا صدای ما از آن بالا شود
شاید این بهترین سر آغاز کار مان باشد که شفیق اوبه تبار را با شعری که بمناسبت نشرنخستین شماره از فصلنامه الکترونیکی ادبی هنری و فرهنگی ( بشنو از نی ) با خود داشته باشیم،باید یادآور شوم که نام این نشریه از بین بیش از یک صد نامی انتخاب شده است که از طریق فضای مجازی فیس بوک برای مان مواصلت ورزید و شفیق اوبه تبار چندین نام را از طریق پیامک برای مان ارسال داشت نام انتخابی بشنو از نی و شعر بالا را هم به مناسبت چاپ نخستین شماره برای من فرستاد،و اما آغاز کار : من به عنوان شاگرد ادبیات همیشه جای خالی یک نشریه ادبی را پیرامون خودم احساس میکردم و این احساس خلاء وادارم نمود به نشر یک چنین نشریه ای . جادارد از همه کسانی که با من ابراز همکاری نموده اند خالصانه سپاسگزاری کنم.


پروفایل مدير وبلاگ

ورود کاربران

نام کاربری :
رمز عبور :
رمز عبو را فراموش کرده ام

عضویت سریع

نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد

مطالب تصادفی

پر کن پیاله را
نزدیک آی
داود عرفان
شكريه عرفاني
آتش دل
حکایت کرده اند که .........
عشقنامه
قصیده ای از پروین اعتصامی
تنها یاد
نقطهٔ نوری که نام او خودی است

محبوبترین مطالب

خوشحال خان خَتَک، پَشتونِ پارسی­ گوی(1957)
حکایت کرده اند که ............(1293)
داستانهای مثنوی به نثر(طوطی و بازرگان)(1275)
حضرت معين الدين چشتي(985)
بحر طویل(سیزده بدر)(845)
داود عرفان (779)
گلایه دکتر شریـعتی از خـدا و جـواب سهراب سپـهری (699)
زنده باشی یار من آیینه وارم ساختی(673)
نیت کردم ادا سازم(633)
کاوه جبران(577)

خبرنامه


لطفا صبر کنید لطفا صبر کنید ...

صفحات جانبی

گنج غزل

آرشیو ماهانه

تير 1400
آبان 1395
خرداد 1395
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
مرداد 1393
تير 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
لیست آرشیوها

پیوندها

حس من
انجمن شعر شهید رابع استهبان
دوشنبه
شاعران پارسی زبان
معرفت
جنگلهای سرگردان
عبور عقربه ها
ساغر پرزشراب
بنیاد ادبیات داستانی ایران
کتابخانه الکترونیکی
ویکی لینکز
سارا شعر
هرات باستان
گنجور
♥سایت عاشقانه لاویر ♥
♥سایت عاشقانه لاویر ♥
♥سایت عاشقانه لاویر ♥
فروشگاه اختصاصی کارت شارژ برای سایت شما کاملاً رایگان
سیستم همکاری در فروش پایگان
::: قم دانلود :::
روزنامه هشت صبح
جام غور
تولکیان
دانلود سریال جدید
خرید+سیسیکم
خودنویس
قالب رز بلاگ|قالب وبلاگ خطاطی و خوشنویسی رز بلاگ
تور تایلند
ثبت شرکت|شیراز

سایت های مفید


لیستی از سایت های مفید  

فقط کلیک کنید


روزنامه هشت صبح 

لغت نامه فارسی 

مترجم گوگل 

سایت خبری تاند( پشتو) 

سایت جام غور 

دانلود از یوتیوب 

آپلود ساده عکس

جمهوری سکوت 

بی بی سی فارسی بخش  افغانستان 


دانلود آهنگ

در این قسمت لینک مستقیم  دانلود آهنگ های زیبا را برای شما در نظر گرفته ایم.

برای دانلود آهنگ های بیشتر ابتدا عضو شوید.


برای دیدن آهنگی از خسرو فدا کلیک کنید 

برای دانلود این آهنگ کلیک کنید 

برای دیدن دکلمه خیلی زیبای شعری از مژگان ساغر کلیک کنید 

دانلود دکلمه شعر جنون با صدای مژگان ساغر کلیک کنید 

دانلود دکلمه شعر از مژگان ساغر با کیفیت خیلی عالی کلیک کنید 

دانلود کلپ جالب از احسان خواجه امیری کلیک کنید 


اعضای سایت

محمد هلال حبیب خلیلی
مجتبی

سایت آوازک

عکس|مقاله تعریف خانواده
قالب وردپرس
ویلچر|ویلچر دست دوم

دیگر امکانات

------------------------------------------------------------------------------

طراح قالب: آوازک

[ طراح قالب: آوازک ]
[ طراح قالب : آوازک | Theme By : Avazak.ir ]